توضیحات
- کافکا در کرانه
- هاروکی موراکامی
- ترجمه: مهدی غبرائی
- نشر نیلوفر
در کتاب کافکا در کرانه که سراسر معماست و اتفاقات عجیب در آن فراوان است، با دو داستان به ظاهر بیربط به همدیگر که به موازات هم جلو میروند و دو شخصیت اصلی روبهرو هستیم: کافکا تامورا و ساتورو ناکاتا.
فصلهای فردِ کتاب، داستان کافکا تامورا (که اسم اصلی او را نمیدانیم) است. زاویه دید این فصلها اول شخص و از زبان خود کافکا بیان میشود. او پسری ۱۵ ساله و کتابخوان است که تصمیم خودش را گرفته و میخواهد از خانه فرار کند. همراه پدر مجسمهساز خود زندگی میکند. مادر و خواهر بزرگترش هنگامی که او ۴ سال داشت از زندگی آنها بیرون رفتند و یکی از دلایل فرار کافکا از خانه این است که مادر و خواهرش را پیدا کند. دلیل دیگر فرار کافکا از خانه، نفرین پدرش است.
کافکا تامورا در کنار خودش یک شخصیت خیالی هم دارد. چیزی که در کتاب تحت عنوان پسر زاغینام از آن یاد میشود. این پسر زاغینام شاید وجدان او باشد، شاید قسمتی از شخصیت او در جهان موازی باشد و یا شاید چیز دیگری باشد. (مفاهیم در این کتاب باز هستند و مخاطب میتواند آزادانه از آن برداشت کند.) در جاهای مختلف و حساس کتاب گفتوگویی میان کافکا و پسر زاغینام وجود دارد که توجه به آنها یکی از کلیدهای فهم بهتر کتاب است.
در ادامه کافکا وسایل لازم را جمع میکند و از خانه خارج میشود. به شهر دیگری میرود و داستان وقتی شکل جدی به خود میگیرد که کافکا در یک معبد، غرق شده در خون بیدار میشود.
فصلهای زوج داستان ناکاتا است. این فصلها به صورت دانای کل و یا سوم شخص روایت میشود و با تعریف یک حادثهی عجیب در گذشته شروع میشود. حادثهی تپه کاسه برنج!
در یک گردش دستهجمعی دانشآموزان مدرسه، هنگامی که بچهها به همراه معلم خود به تپهای رفته و به دنبال قارچ هستند، ناگهان همهی دانشآموزان از هوش میروند. اما مثل اینکه مشکلی پیش نمیآید و بچهها پس از مدتی به حالت عادی خود برمیگردند و جالب اینکه هیچچیز در مورد این اتفاق را نیز به یاد ندارند. همه به هوش میآیند به جز ناکاتا.
پس از چند هفته ناکاتا هم به هوش میآید. با این تفاوت که او هوش خود را از دست داده ولی میتواند با گربهها صحبت کند. همین توانایی باعث میشود ناکاتا به جستجوی گربههای گمشده مشغول شود و با جانی واکر برخورد کند. این حادثه باعث شده که ناکاتا تواناییهای دیگری هم داشته باشد. چیزی شبیه الهامات که به او میگوید چه کاری انجام دهد، به کجا برود و یا منتظر چه چیزی باشد.
در ادامه کتاب کافکا در کرانه، با اینکه کافکا و ناکاتا هیچوقت همدیگر را ملاقات نمیکند اما داستانهای این دو شخصیت به هم میرسند و یکدیگر را تکمیل میکنند. هرچند که هیچوقت این دو داستان از هم جدا نبوده و از همان ابتدا مکمل همدیگر بودند.
مفاهیم، استعارهها، اسطورههای یونانی، تشبیهها، علایق نویسنده به گربه، موسیقی و مطالب زیاد دیگری وجود دارد که آن را به اثری خواندنی اما مشکل برای درک کردن تبدیل کرده است.
این کتاب اولینبار در سال ۲۰۰۲ به ژاپنی و در سال ۲۰۰۵ به انگلیسی منتشر شد. موراکامی هنگام نوشتن کتاب کافکا در کرانه شبها سرگرم ترجمهی ژاپنی تازهای از رمان ناتور دشت از سلینجر بود و میتوان رد پای هولدن کالفیلد (شخصیت اصلی کتاب ناتور دشت) را در شخصیت کافکا تامورا (شخصیت اصلی کتاب کافکا در کرانه) در بیاعتمادی به بزرگسالان دربارهی دروغهای زندگی جست.
این رمان در فهرست ده کتاب برتر سال ۲۰۰۵ نشریه نیویورکر قرار گرفته است.
این کتاب در 607 صفحه به چاپ رسیده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
به طرفشان دویدم و بچههایی را که به زمین افتاده بودند بلند کردم. تنشان نرم بود، مثل پلاستیکی که در آفتاب گذاشته باشند. مثل پوسته تو خالی بودند. انگار تمام نیروی تنشان کشیده شده باشد. اما تنفسشان عادی بود. نبضشان هم همین طور و هیچ کدام تب نداشتند. آرام آرام بودند و اصلا هیچ جور دردی نداشتند. چیزهایی مثل زنبورگزیدگی یا مارگزیدگی را منتفی دانستم. بچهها فقط بیهوش شده بودند.
عجیبترین چیز چشمهاشان بود. بدنشان چنان سست بود که انگار به حال اغما رفته بودند، اما چشمهاشان باز بود، انگار به چیزی زل زده باشند. گهگاه پلک میزند، چنانکه به نظر نمیرسید خواب باشند. چشمهاشان آهسته در حدقه میچرخید، انگار چیز دوردستی را در افق میپایند. چشمها هشیار به نظر میرسیدند. اما عملا به چیزی نگاه نمیکردند، یا دستکن به چیزی که من بتوانم ببینم. چند بار جلو صورتشان دست تکان دادم، اما واکنشی ندیدم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.