توضیحات
- قصههای سرزمین دوستداشتنی
- ای.ال.داکترو
- ترجمه: علیرضا کیوانینژاد
- نشر چشمه
قصههای سرزمین دوستداشتنی شامل 5 داستان کوتاه است که دو داستان آن، پلیسی و جنایی است و سه داستان دیگر نیز روایتگر زندگی آدمها و فروپاشی دنیای ساختگی آنها است. محور اصلی قصههای سرزمین دوستداشتنی، درد کشیدن انسان امروزی است. نویسنده در خلال روایتهای خود این سوال را مطرح میکند که آیا قانون برای همهی مردم برابر است یا راهی برای دور زدن آن وجود دارد.
داستانهای این مجموعه هر کدام به نوعی به نقد سیاستهای جامعهی آمریکا میپردازد. سیاستهایی که در زندگی روزمرهی آدمها تاثیر میگذارند و روابط آنها را دستخوش تحول میکنند. داستان «خانهای میان دشت» از همین مجموعه، به لحاظ این مضمون سخت مورد توجه قرار گرفت و بر اساس روابط شخصیت این داستان و مادرش نیز نمایشی در برادوی به روی صحنه رفت.
نویسنده، از کاستیهای جایگاه اجتماعی و برابر نبودن همه در برابر قانون، داستانهایی ساخته است که گاهی حال و هوای پلیسی و جنایی پیدا میکنند و دست آخر خوانندهی این داستانها را شگفتزده میکنند.
ای.ال.داکترو نویسندهای اجتماعی است و در اغلب آثارش از ماجراهای تاریخی نیز بهره میگیرد.
«خانهای میان دشت»، «بچهویلسن»، «جولین: یک زندگی»، «والتر جان هارمون» و «بچه، مرده در رز گاردن» عناوین داستانهای این مجموعه هستند.
این کتاب در سال 2004 از سوی نیویورکتایمز به عنوان اثر قابل تحسین سال انتخاب شد و از سوی روزنامه گاردین نیز به عنوان داستانهایی که میتوان از شدت عریان کردن واقعیت از آنها به عنوان رئالیسم کثیف یاد کرد، نام گرفت.
ای.ال.داکترو در سال 2012 موفق به دریافت جایزهی ادبی پن شد و چندی پیش نیز با اهدای مدال طلای آکادمی هنر و ادبیات آمریکا از او تجلیل شده است.
این کتاب در 168 صفحه به چاپ رسیده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
کارآگاه ویژه بی.دابلیو. مالوی که حالا بازنشسته شده است، این داستان را تعریف میکند: یک روز صبح جسد یک بچه در رزگاردن پیدا شد. خورشید تازه طلوع کرده بود. کنسرتی شب قبل به مناسبت جایزهی ملی هنر و جوایز کارهای خیریه برگزار شده بود، اتفاقی که هر سال در ماه می روی میداد. جسد را فرانک کالابرس کشف کرد، شصتساله، متصدی زمین، که زودتر از کارگرانش رسیده بود که آمده بودند چادر اجرای مراسم را جمع کنند. روی چمنها شبنم بود و هوا هم خوب و باطراوت. چراغ داخل چادر ملایم میتابید و چادر پر سایه بود. چیزی که کالابرس زیر دو صندلی تاشو در ردیف میانی شرق چادر دید کفش سایز کوچک دو، مارک نایکی بود که از چیز پارچهمانند طنابپیچ بیرون افتاده بود. نمیدانست چه باید بکند، بنابراین با پست نگهبانی تفنگداران دریایی تماس گرفت.
در یک چشمبههمزدن ماموران سرویس سری آنجا رسیدند. آنها مسئله را امنیتی کردند و به پلیس فدرال هم خبر دادند. همان موقع رئیسجمهور را بیدار کردند، اقدامات اضطراری برای خالی کردن کاخ سفید انجام شد، او جداگانه، خانوادهاش، مهمانهای آن شبشان و کارکنان هم از آن منطقه دور شدند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.