توضیحات
- یکی مثل همه
- فیلیپ راث
- ترجمه: پیمان خاکسار
- نشر چشمه
یکی مثل همه با عنوان اصلی «every man » اولین بار سال 2006 منتشر شد. داستان این کتاب با مراسم خاکسپاری شخصیت اول داستان آغاز میشود، در این تشییعجنازه تمام دوستان و اعضای خانوادهی او حضور دارند و برای او عزاداری میکنند. در ادامهی کتاب بازگشتهایی به دوران مختلف زندگی او اتفاق میافتد. کتاب به دوران کودکی شخصیت اول، جایی که او و برادر بزرگش در یک جواهرفروشی کار میکردند میرود، دربارهی سه ازدواجی که او در طول زندگیاش انجام داده حرف میزند و به مشاغلی که او در طی سالهای عمرش تجربه کرده است میپردازد. این کتاب بازتاب تصمیمها و اشتباهات او را در سالهای بعدی را نیز بیان میکند. مرد بینام داستان اگرچه فیلیپ راث نیست اما نقاط مشترک زیادی با او دارد؛ سال 1933 به دنیا آمده است، او هم متولد نیوجرسی است و آنجا بزرگشده و در یک سری مسائل دیگر مانند سابقهی بیماریها نیز با نویسنده مشترک است.
فیلیپ راث در طول سالها فعالیت حرفهایاش برندهی جوایز بسیاری شده است که از آن میان میتوان به جایزهی ملی منتقدان در سال 1991، جایزهی ملی کتاب آمریکا سال 1995، جایزهی پولیتزر سال 1998، جایزهی فرانتس کافکا سال 2001 و جایزهی ادبی من بوکر سال 2011 اشاره کرد.
این کتاب در 138 صفحه به چاپ رسیده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
او اولین بیماری نبود که عاشق پرستارش میشود. حتا اولین کسی نبود که عاشق مورین میشود. مورین طی سالهای گذشته با بیمارانش ماجراهای فراوانی داشت، حتا با بیمارانی که وضعشان از او هم خرابتر بود، ولی با کمک سرزندگی مورین کاملا درمان شده بودند. استعداد خدادادیاش این بود که بیماران را به زندگی امیدوار کند، آنقدر که بهجای اینکه چشمانشان را ببندند و تصویر دنیا را از ذهنشان پاک کنند، تا جایی که میشد بازشان کنند و وجود پر طراوتش را تماشا کنند تا احساس جوانی دوباره سراغشان بیاید.
وقتی پدرش مرد، مورین همراه او به نیوجرزی رفت. هنوز اجازهی رانندگی نداشت، پس مورین داوطلب شد و به هاوی کمک کرد تا با موسسهی کفنودفن کرایترز صحبت کند و ترتیب مراسم کفنودفن را در یونیون بدهد. پدرش در ده سال آخر عمر مذهبی شده بود و بعد از اینکه بازنشسته شد و همسرش را از دست داد، دستکم روزی یکبار به کنیسه میرفت.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.