توضیحات
- یاد نئون بخیر
- دیوید فاستر والاس
- ترجمه: پرستو گرانمایه
- نشر ثالث
مجموعه داستان یاد نئون بخیر، با نگاهی خلاق و بدیع، بریدههای غمانگیزی از زندگی و تکافتادگی انسان مدرن در جامعهی پیرامونش را روایت میکند. نویسنده در این داستانها جهانی تراژیک و در عینحال درخشان را خلق کرده که آکنده از غم و ترس، تنهایی، کابوس و بدبینی است. والاس به مدد نبوغ و استعداد شگفتانگیز خود، با طنزی بیرحمانه، چیرگی ذهن بر افعال انسان را نشان میدهد و ما در این مجموعه با شخصیتهایی آشنا میکند که در دنیای پوچ اطراف خود نتوانستهاند ایدهآلهایشان را تحقق ببخشند، در نتیجه میل به نابودی در آنها زیاد است. انسانهایی که اسیر معادلات پوچ و بیروح جامعه و مناسبتهای ساختگی و گاهاً مضحک انسانی شدهاند و از متحولکردن زندگی روزمرهی خود عاجزند. عشق، ثروت، هوش، آگاهی، قدرت و در نهایت هیچ معجزهای زندگی روزمره را برای آنها قابل تحمل نکرده جوری که محکوماند که تا پایان رنج بکشند.
داستانهای این مجموعه مشابه شیوهای که بورخس در آثارش استفاده کرده از زبان راویانی شرح داده میشوند که آگاهی کاملی از اتفاقات درون داستان ندارند. آنها روایتی را بیان میکنند که از طریق رسانه و منبع دیگری شنیدهاند.
این کتاب شامل چهار داستان کوتاه است. یاد نئون بخیر، روح و جان آهنگری نیست، پیشگامی دیگر و فلسفه و آئینه طبیعت عناوین داستانهای این مجموعه هستند.
دیوید فاستر والاس برنده جایزه پولیتزر سال ۲۰۱۲، یکی از مهمترین نویسندگان آمریکایی نیمهٔ دوم قرن بیستم است. او در سپتامبر سال ۲۰۰۸ در ۴۶ سالگی خودکشی کرد.
این کتاب در ۱۶۸ صفحه به چاپ رسیده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
حالم از خودم به هم میخورد که این قدر ریا میکنم، اما جلوی خودم را هم نمیتوانستم بگیرم. همهٔ این کارها را امتحان کردم: گروهدرمانی، سفر رفتوبرگشت به نوا اسکاشیا با دوچرخه، هیپنوتیزم، کوکائین، ماساژدرمانی، عضویت در یک کلیسای کاریزماتیک، دویدن، کار داوطلبانه در امور خیریه، دورههای مراقبه، فراماسونری، روانکاوی، شرکت در انجمن زندگی خوب، تجرد، جمعآوری کلکسیون کوروتهای قدیمی و برای دو ماه پشت سر هم تلاش برای این که هر شب با یک دختر تازه بخوابم. (رکورد سیوشش دختر در شصتویک شب را زدم. به کلامیدیا مبتلا شدم و به همهٔ دوستانم گفتم. البته طوری تعریف میکردم که انگار خجالتزدهام، اما در واقع سعی داشتم به بیشترشان پز بدهم. خیلی دستم انداختند، اما اغلبشان تحتتأثیر قرار گرفته بودند. طی آن دو ماه، بیشتر وقتها فقط احساس میکردم سطحی و سوءاستفادهگر هستم. کمبود خواب داشتم و سر کار خسته و کوفته بودم. این همزمان با دورانی بود که کوکائین مصرف میکردم.) میدانم این قسمت کسلکننده احتمالاً حوصلهات را سر برده است، اما وقتی به قسمتی برسم که خودم را کُشتم و فهمیدم لحظهٔ بعد از مرگ چه اتفاقی میافتد، جالب میشود. و اما در مورد کارهایی که انجام دادم، تقریباً آخرین کارم این بود که سراغ روانکاو رفتم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.