توضیحات
- چیزهای شفاف
- ولادیمیر ناباکوف
- رمان
- مترجم: محمدحسین واقف
- نشر چشمه
کتاب چیزهای شفاف اولین بار در سال ۱۹۷۲ و به زبان انگلیسی منتشر شد. این کتاب داستان یک ویراستار جوان آمریکایی به نام هیو پرسون است. او در این کتاب خاطره چهار سفرش به یک دهکده کوچک در سوئیس را روایت میکند. هیو مردی عجیب و عبوس است که از طرف ناشر برای مصاحبه با یک نویسنده به سوئیس میرود او در این سفر با زنی به نام آرماند آشنا میشود و با هم ازدواج میکنند و به نیویورک برمیگردند اما وسواس جنسی عجیبش، باعث میشود همسرش را خفه کند و همین ماجرا فرار و زندان و بیمارستان روانی را برای او به همراه دارد، کتاب سفر او بعد از این اتفاقات را هم روایت میکند و قهرمان و خواننده را روبهروی هم قرار میدهد تا داستانی پرکشش را پیش ببرند.
ولادیمیر ناباکوف نویسنده، مترجم و منتقد چندزبانهی روسی-امریکایی است. او در سال 1899 در سنپترزبورگ روسیه متولد شد. ناباکوف اولین شعرش را در سن ۱۵ سالگی سرود و قبل از فارغالتحصیلی از مدرسه، دو جلد کتاب شعر چاپ کرده بود.
ناباکوف تحصیلات خود را در دانشگاه کمبریج گذراند و چند سال پس از تبعید در اروپا، در سال 1940 به آمریکا رفت و تا پایان عمر خود آنجا ماند. او با انتشار رمان «لولیتا» به اوج شهرت رسید. ناباکوف این رمان را در سال 1955 میلادی و به زبان انگلیسی نوشت و در پاریس منتشر کرد. او تا زمان مرگش در سال 1977، 18 رمان، 8 مجموعه داستان کوتاه، 7 کتاب شعر و 9 نمایشنامه منتشر کرده بود.
او از برجستهترین نویسندگان مهاجری بود که به دو زبان انگلیسی و روسی مینوشت.
از دیگر آثار ناباکوف میتوان به «آتش کمفروغ» و «خنده در تاریکی» اشاره کرد.
این کتاب در 163 صفحه به چاپ رسیده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
دیگر باید از عشق بگوییم. چه واژههای قدرتمندی، چه سلاحهایی، بالای کوه، در نقاط مناسب، در نهانخانههای مخصوص درون سنگ خارا، پشت سطوحی فولادی که شبیه رگههای صخرههای مجاور نقاشیشان کردهاند، انبار شدهاند. اما وقتی در روزهای کوتاه معاشقه و ازدواج، هیو پرسون اراده کرد عشقش را ابراز کند، نمیدانست کجا دنبال کلماتی بگردد که آرماند را قانع کنند، در او اثر کنند، به چشمان بیاحساس تیرهاش اشک براق بیاورند. برعکس آنچه تصادفی گفته بود، عبارتی پیش پا افتاده که در آن ضربه و شعری برنامهریزی نشده بود، ناگهان پاسخ شاد پرشوری در آن خشکیدهجان، زن ذاتا ناشاد، برمیانگیخت. تلاشهای هشیارانه شکست خورد. اگر همانطوری که گاهی رخ میداد، در نومیدانهترین ساعات، بدون کمترین قصد جنسی، خواندنش را متوقف میکرد و به اتاق آرماند میرفت و روی زانوها و آرنج مانند تنبل غیردرختی ناشناخته و در خلسهای که عشقش را زوزه میکشید به سمت او پیش میرفت.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.