حراج!

پیکار با سرنوشت

(دیدگاه 1 کاربر)

84 هزار تومان

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

  • پیکار با سرنوشت
  • واسیلی گروسمان
  • ترجمه: سروش حبیبی
  • نشر نیلوفر

پیکار با سرنوشت با تعداد زیادی شخصیت، یک چالش جدی برای خوانندگان ایجاد می‌کند و با به تصویر کشیدن رویدادهای مهم، طیف وسیعی از دیدگاه اقشار مختلف از جمله دهقانان، دانشمندان، ژنرال‌ها و سربازان آلمانی را منعکس می‌کند.

زمانی که واسیلی گروسمان اولین نسخه‌ی دست‌نویس از کتاب زندگی و سرنوشت را در سال ۱۹۶۰ به دست انتشار سپرد، به او گفتند کتابش تا دویست سال بعد هم منتشر نخواهد شد. دو سال بعد، او درگذشت و رمانش مصادره یا به قول خودش، «دستگیر شد»، چرا که در این کتاب به تمامیت‌خواهی شوروی استالینی تاخته شده بود. گروسمان زنده نماند تا موفقیت کتابش را ببیند، اما بعدها این کتاب را جنگ و صلح قرن بیستم خواندند- شاهکاری که جنگ‌جهانی دوم را از منظری بدیع به تصویر کشیده بود، از منظر انسانی.

واسیلی گروسمان روزنامه‌نگار بود. در نبرد استالینگراد نیز به عنوان خبرنگار حضور داشت و از این رو، نوشته‌هایش از سرچشمه‌ی دیده‌ها و شنیده‌های مستقیم خودش آب می‌خوردند. وقتی سربازی را توصیف می‌کرد که به دیواری تکیه داده بود، می‌توانست دنیا را از چشم آن سرباز خسته از جنگ  ببیند- شاید شیرینی هم‌نشینی با معشوقش یا حضور در یک مهمانی پر رنگ‌ولعاب تصور می‌کند. همانطور که گروسمان می‌گفت: «اجتماع انسانی یک هدف عمده دارد، و آن هم دفاع از حق انسان‌ها برای متفاوت بودن است، برای خاص بودن، و برای اینکه هر انسانی به شکل خودش بیندیشد، احساس کند و به زندگی ادامه دهد». پیام گروسمان این بود که با یکدیگر مدارا کنیم و در تفاوت‌هایمان با دیگران صبوری به خرج دهیم.

این رمان روایتی است از آدم‌ها و رفتارهایشان که اغلب بیانگر مهربانی است، پیرزنی که تکه‌سنگی از زمین بر می‌دارد تا به سمت سرباز اسیر آلمانی پرتاب کند، اما بنا به دلیلی که خودش هم هرگز نمی‌فهمد، به جای تکه سنگ، تکه نانی را به سمت سرباز پرتاب می‌کند. در این رمان، تعداد قهرمان‌ها کم است اما افراد و فردیت‌شان به وفور حضور دارند. چنین رفتارهای مهربانانه، در لحظات بسیاری از کتاب تکرار می‌شوند، در لحظاتی آنی. لحظاتی که کمتر شرحی منطقی می‌تواند در توضیح آنها نوشته شود.

پیکار با سرنوشت نشان می‌دهد که حتی در اثنای وحشت جنگ هم رنج می‌تواند با برخی رفتارهای خارق‌العاده تسکین پیدا کند، مثل زمانی که شخصی داوطلبانه به اتاق گاز می‌رود تا تنها دست کودکی را در دستش بگیرد، فقط برای اینکه آن کودک در تنهایی نمیرد.

سروش حبیبی مترجم پیکار با سرنوشت در مقدمه‌ی کتاب می‌نویسد: «نوشتن کتاب پیکار با سرنشت که ترجمه آن را هم‌اکنون پیش رو دارید در سال ۱۹۶۲ به پایان رسید. گروسمان آن را برای مجله زنامیا فرستاد. سردبیر این مجله وادیم کُژِنیکف یک نسخه از آن را به لوبیانکا (منظور اداره‌ی پلیس سیاسی شوروی است) فرستاد. مأموران کا. گ. ب. به خانه گروسمان آمدند و کلیه‌ی نسخه‌های دستنویس یا ماشین شده‌ای را که یافتند و حتی کاغذهای کپی و نوار ماشین تحریر او را توقیف و نابود کردند. خود گروسمان بازداشت نشد اما بعد از این واقعه مدت زیادی زنده نماند و یک سال و نیم بعد در سن پنجاه و نه سالگی درگذشت. بعد از مرگ گروسمان پرونده‌ی نسخه‌های سوخته‌ی این کتاب بسته شد. اما دو نسخه از این کتاب مانده بود، یک نسخه از آن به صورت مخفی از کشور خارج شد و در سال 1980 میلادی به انگلیسی منتشر شد.

سردبیر مجله زنامیا حق داشت که از خواندن کتاب این‌طور به وحشت افتد. گروسمان بعدها نوشت: «… دولت با محروم ساختن مردم از آزادی، پارلمانی پوشالی، انتخاباتی پوشالی، اتحادیه‌های صنفی پوشالی و به طور کلی جامعه‌ای پوشالی درست می‌کند.»

این کتاب در 824 صفحه به چاپ رسیده است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

بعد از دومین کنگره کمینترن  اول بار بود که میخائیل سیدورویچ ماستوفسکوی در اردوگاه اسارت آلمان‌ها زبان‌های خارجی‌ای را که می‌دانست جدی به کار می‌برد. پیش از جنگ در لنینگراد،کمتر فرصتی پیش می‌آمد که با خارجیان حرف بزند. اکنون سال‌های جلای وطن را در لندن و سوئیس به یاد می‌آورد. آن روزها در جمع رفقای انقلابی گفت وگو بود و بحث و ترانه‌خوانی به بسیاری از زبان‌های اروپایی.

هاردی کشیشی ایتالیایی، که تختش کنار تخت ماستوفسکوی قرار داشت به او گفته بود در اردوگاه از پنجاه و شش ملت مختلف اسیر هست.

ده‌ها هزار اسیری که در خوابگاه‌های اردوگاه به سر می‌بردند از حیث سرنوشت و لباس و رنگ چهره و شیوه پا بر زمین کشیدن و نیز خوراک، که سوپ شلغم بود و چربی آن پیه مصنوعی‌ای که  اسرای روس آن را چشم ماهی می‌نامیدند و غذای جملگی آن‌ها بود، همه یکسان بودند.

در چشم روسای اردوگاه تنها نشان تمایز اسرا شماره آن‌ها و رنگ نواری بود که بر کت آنها دوخته شده بود. سرخ مخصوص اسیران سیاسی بود و سیاه مال خرابکاران و سبز ویژه دزدان و آدم‌کشان.

اختلاف زبان نمی‌گذاشت که اسیران حرف یکدیگر را بفهمند. اما سرنوشت واحدی آن‌ها را به هم پیوند می‌داد. متخصصان فیزیک مولکولی و کارشناسان دست‌نوشته‌های کهن و دهقانان ایتالیایی و چوپان‌های کروآتی که از نوشتن نام خود نیز عاجز بودند روی تخت‌ها کنار هم می‌خوابیدند. آن که روزگاری به آشپز خود دستور می‌داد که صبحانه‌اش چنین و چنان باشد و کم شدن اشتهایش سرپیشخدمتش را به تشویش می‌انداخت، با آنکه جز شورماهی غذایی نمی‌شناخت، شانه به شانه به بیگاری می‌رفتند و تق‌تق کفش‌های چوبین خود را با هم می‌آمیختند و با حسرت چشم به راه کوست تراگر (حامل بشکه غذا) یا به قول اسرای روسی بند‌ها کاستریک (تلفظ ناشیانه همان کلمه) می‌ماندند.

 

 

1 دیدگاه برای پیکار با سرنوشت

  1. زهرا رضا قلی زاده عمران

    این کتاب رو محمد طلوعی معرفی کرده بود و ازش به عنوان جنگ و صلح معاصر یاد کرد و پیشنهاد کرد. من هنوز نخوندمش ولی خریدمش

دیدگاه خود را بنویسید

1 دیدگاه برای پیکار با سرنوشت

  1. زهرا رضا قلی زاده عمران

    این کتاب رو محمد طلوعی معرفی کرده بود و ازش به عنوان جنگ و صلح معاصر یاد کرد و پیشنهاد کرد. من هنوز نخوندمش ولی خریدمش

دیدگاه خود را بنویسید