نیایش چرنوبیل

78 هزار تومان

1 در انبار

توضیحات

رویدادنامه‌ی آینده

سوتلانا آلکساندرونا الکسیویچ

ترجمه از روسی: الهام کامرانی

نشر چشمه

این کتاب روایتگر فاجعه‌ی هولناک انفجار نیروگاه اتمی چرنوبیل در بلاروس است. نویسنده‌ برای نگارش این کتاب با صدها نفر از جاضرین و شاهدان این اتفاق اتمی که به نحوی با فاجعه‌ی چرنوبیل در ارتباط بودند مصاحبه کرده و به روایت ماجرا از زبان آنان پرداخته است. در بین افراد مصاحبه شونده، افرادی از بین طیف‌های مختلف جامعه مثل فیزیکدان‌ها، آتش‌نشان‌ها، معلمان تاریخ، زنان خانه‌دار و دانشمندان هسته‌ای نیز دیده می‌شود.

نویسنده در این کتاب بیش از آن‌که به علت وقوع این فاجعه بپردازد، به بررسی مواجهه مردم با آن پرداخته و تاثیر این فاجعه را بر زندگی و روان آسیب‌دیدگان به تصویر می‌کشد که چطور روح انسانی را سوزاند و به ناامیدی کشاند.

این کتاب در واقع مستندنگاری و تاریخ شفاهی است که با خواندن آن گویا در حال تماشای تاریخ هستیم.

نویسنده همچنین با تلفیق روایت‌ها ما را با تعداد زیادی از تصویرها و قصه‌ها رو‌به‌رو می‌کند که گاهی با همدیگر تناقض نیز دارند.

این کتاب با غم و مرگ و شادی گره خورده است.

چرنوبیل از جمله مهمترین واقعه‌های قرن بیستم است. در این حادثه پنج‌میلیون نفر آسیب دیدند و مشکلات ژنتیکی در مردم منطقه ایجاد شد. این حادثه برای بلاروس که ده‌میلیون نفر جمعیت داشت، فاجعه‌ای ملی محسوب می‌شد و حتی بسیاری از مورخان این حادثه را از دلایل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی می‌دانند.

متن کتاب ابتدا در مجله‌ی دروژناروداف منتشر شد و در همان سال ترجمه انگلیسی‌اش در قالب کتاب چاپ شد.

الکسیویچ پیش از این در سال 2015 جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرده است.

این کتاب در 339 صفحه به چاپ رسیده است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

من در زایشگاه پرستار بودم. شیفت شب. یک‌بار زنی در حال زایمان بود، به‌سختی زایمان می‌کرد، داد می‌کشید… پرستاری به‌دو با دستکش و روپوش غیراستریل آمد تو… چی شده؟ چرا با این وضع توی بخش زایمان می‌دوی؟! ” دخترها! اوباش‌ها آمده‌اند.” آن‌ها سریع و با ماسک های سیاه و اسلحه به طرف ما آمدند. ” دارو و الکل را رد کن بیاید!” ” دارویی نیست، الکلی در کار نیست!” پزشک را به دیوار فشار دادند که بده! و همان‌وقت زنی که داشت زایمان می‌کرد باراحتی فریاد خوشحالی زد. و نوزادش شروع کرد به گریه کردن، تازه همان آن به دنیا آمده بود… رویش خم شدم، حتی یادم نیست جنسیتش چه بود: پسر یا دختر؟ هنوز اسمی نداشت. هیچی نداشت. اراذل به طرف ما آمدند: این کیست؟ کولابی است یا پامیری؟ پسر یا دختر، کولابی است یا پامیری؟ ما ساکت‌ایم… اما آن‌ها نعره می‌کشیدند. ” این کیست؟” ما ساکت‌ایم. بعدش آن‌ها نوزاد را قاپیدند و از پنجره بیرون انداختند، شاید او در کل پنج یا ده‌دقیقه در این دنیا بود…

من پرستارم، بارها شاهد مرگ نوزادان بودم. اما در آن لحظه… کم مانده بود که قلبم از سینه پرواز کند… من نباید این‌ها را به خاطر بیاورم…( دوباره می‌زند زیر گریه.)

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “نیایش چرنوبیل”

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “نیایش چرنوبیل”