توضیحات
داستان
ژوئل اگلوف
ترجمه: اصغر نوری
نشر افق
این کتاب روایتگر داستان زندگی نوجوانی است که با مادربزرگش در محلهای فقیرنشین در حومهی شهر زندگی و در کشتارگاهی نزدیک همانجا کار میکند.
شخصیت اصلی داستان که فردی بینام و مستاصل است، هیچ علاقهای به کارش ندارد و به امید ترک کردن کشتارگاه و محل زندگیاش، روزگار میگذراند.
او خواهان رهایی از رنج و عذاب زندگی فعلی و در جستجوی زندگی بهتر و عشق است.
داستان این کتاب، روایتی نمادین است که نویسنده در آن دنیای انسانهای مدرنی را که تحت تاثیر محیط اطرافشان قرار گرفتهاند و از کار زیاد و فقر، دچار منگی و سرگیجه شدهاند، به تصویر میکشد.
اگلوف در خلال روایت خود با زبانی ساده و روان و طنزی ظریف به مسائل مربوط به محیط پرخشونت پیرامون خود میپردازد.
اولین رمان او، ادموند گانگلیون و پسر، توجه منتقدان را به خود جلب کرد و در سال 1999 برندهی جایزهی الن فورنیه شد.
او همچنین برای نگارش این کتاب در سال 2005 موفق به دریافت جایزهی لیورانتر شده است.
این کتاب در 112 صفحه به چاپ رسیده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
روزهای تعطیل، باید هرجور که شده، آب و هوا عوض کرد. آدمهایی رو میشناسم که میرن ماهیگیری، یکشنبه صبح زود، کنار رودخونهای که دائم کف میکنه. بورچ یکی از اوناست. انگار از این کار خیلی خوشش میآد. مهم نیست چه ساعتی و چه روزی از ماه باشه، حتی طعمه هم نمیخواد، ماهیها تعارف نمیکنن، سخت نیستن، حتی اگه دلت بخواد، میتونی رو ساحل داد بزنی و بالا و پایین بپری، با این کارها فراریشون نمیدی که هیچ، خوششون هم میآد. اگر چیزی نداری سر قلابت بزنی، باز هم مهم نیست، نگران نباش. کافییه نخ ماهیگیری رو بندازی تو آب، بعد چند ثانیه، چوبپنبهی قلاب حتما میره پایین. این ماهیها احمقتر از ماهیهای جاهای دیگه نیستن، موضوع این نیست، تنها چیزی که اونا میخوان اینه که از آب بیاریشون بیرون، از اونجا خلاصشون کنی.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.