توضیحات
- منظر پریدهرنگ تپهها
- کازوئو ایشیگورو
- ترجمه: امیر امجد
- نشر نیلا
داستان منظر پریدهرنگ تپهها از زبان اتسوکو، زن میانسال ژاپنیتباری که در انگلستان زندگی میکند روایت میشود. اتسوکو به تازگی یکی از دخترانش را از دست داده و خاطرهی وحشتناک و غمانگیز خودکشی دخترش، برای لحظهای او را رها نمیکند. اما با این وجود تمایل چندانی به صحبت کردن در مورد این اتفاق ندارد و با اینکه عمیقا آزرده خاطر و داغدیده است، سعی میکند با مرور گذشتهاش، از این حادثه و احساسات درونی خود فاصله بگیرد. به همین علت است که داستان در دو زمان حال و گذشته روایت میشود. گذشتهی داستان به ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم میپردازد. کشوری که آثار مخرب جنگ را میتوان در ظاهر شهرها و در روابط آدمهایش با یکدیگر و حتی با خودشان به وضوح مشاهده کرد.
اتسوکو در مرور خاطراتش، ماجرای آشنایی و دوستی کوتاهش را طی یک تابستان گرم و سوزان با زنی رازآلود و مبهم به نام ساچیکو روایت میکند که با دخترش ماریکو در کلبهی کوچکی در نزدیکی محل زندگی او در شهر ناگازاکی زندگی میکردند.
آشنایی اتسوکو با این مادر و دختر، اتفاقات عجیب و غیرمنتظرهای را برایش رقم میزند که در کنار نثر خواندنی و گیرای کتاب و همچنین ترجمهی روان مترجم، مخاطب را به خوبی با خود همراه میکند. و همچنین خواننده کتاب باید با دقت و صبوری داستان را دنبال کند و حتی کوچکترین اتفاقات را هم از دست ندهد تا در نهایت با غافلگیری که نویسنده برایش در نظر گرفته است مواجه شود.
منظر پریدهرنگ تپهها، نخستین رمان کازوئو ایشی گورو نویسندهی ژاپنی تبار ساکن انگلستان است. این کتاب در سال ۱۹۸۲ به چاپ رسید و در همان سال موفق به دریافت جایزهی یادبود وینفرد هالتبی شد. ایشیگورو در سال ۲۰۱۷ توانست جایزه نوبل ادبیات را به خود اختصاص دهد.
این رمان با ترجمهی امیر امجد و توسط نشر نیلا، در ۲۰۴ صفحه به چاپ رسیده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
کاملا ممکن است حافظهام از این رویدادها از پس سالیان غبارآلوده و کمرنگ شده باشد، شاید هیچچیز آنچنان که امروز دوباره پیش روی من ظاهر شده، رخ نداده است. اما قطعا افسونی هراسانگیز را به یاد میآورم که هردوی ما را _ درجا خشک شده در آن تاریکی زودرس _ فراگرفته بود، و ما خیره به جسمی کمی دورتر از ساحل بر زمین افتاده مینگریستیم. کمی که نزدیک تر شدیم، ماریکو را دیدم که به پهلو افتاده، زانوهایش را جمع کرده بود و پشتش به ما بود. ساچیکو زودتر از من به آن نقطه رسیده بود، بارداری کندم کرده بود، وقتی بهش رسیدم بالای سر بچه ایستاده بودم. چشمهای ماریکو باز بود و اول فکر کردم مرده است. اما بعد چشم هایش را چرخاند و به ما خیره شد، تیرگی خاصی در نگاهش موج میزد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.