توضیحات
- مصاحبههای کوتاه با مردان کریه
- دیوید فاستر والاس
- ترجمه: معین فرخی
- نشر چشمه
دیوید فاستر والاس در کتاب مصاحبههای کوتاه با مردان کریه با سبک خاص و نامتعارف خود در روایتگری و قصهپردازی گویی مخاطب را به توقفی در سیر عادی زمان و فاصلهگرفتن از جامعهی مصرفی که مبتنی بر سرگرمی صِرف و بدون تأمل است فرامیخواند. در کتاب مصاحبههای کوتاه با مردان کریه گویی با ذهنی غرق ازدحام مواجهیم که میکوشد با تمرکز بر جزئیات از ازدحام پیرامون خود فاصله بگیرد و از فاصلهای انتقادی به جهان و آدمها بنگرد. والاس منتقد جامعهای است که خود را غرق در تلویزیون و سرگرمیهای یکسویهای کرده که انسانها را به مصرفکنندگانی منفعل بدل میکنند. در قصههای او همهچیز گاه چنان با جزئیات و تعبیرات و تصویرسازیهای غریب و در عین حال ملموس تصویر میشود که ابعاد حیرتانگیز و گاه هولناک چیزها به نمایش درمیآید و گاهی نیز جزئینگری والاس غنایی شاعرانه را به قصههای او میدهد. اضطراب و تردید و تنهایی از جمله مضامین محوری قصههای دیوید فاستر والاس در مجموعهی مصاحبههای کوتاه با مردان کریه هستند.
قصههایی که در ترجمۀ فارسی کتاب «مصاحبههای کوتاه با مردان کریه» میخوانید عبارتند از: «تاریخچهی بهشدت فشردهی زندگی پساصنعتی»، «مرگ پایان نیست»، «آن بالا، تا ابد»، «مصاحبههای کوتاه با مردان کریه»، «این هم مثالی دیگر از خللوفرج برخی مرزها (11)، «همهی آنها»، «شیطان آدم سرشلوغی است»، «مصاحبههای کوتاه با مردان کریه»، «هشتگانه»، «آدمخوبها»، «شیطان آدم سرشلوغی است»، «کلیسا را دستها نساختهاند»، «این هم مثالی دیگر از خللوفرج برخی مرزها (6)»، «خودکشی به مثابهی یک جور هدیه»، «مصاحبههای کوتاه با مردان کریه»، «این هم مثالی دیگر از خللوفرج برخی مرزها(24)».
بعد از قصهها بخشی با عنوان «ضمیمه: دیوید فاستر والاس: اندوهِ بیپایان» آمده است که شامل مقالات و جستارهایی درباره دیوید فاستر والاس و نیز مصاحبهای با اوست. مطالب این بخش عبارتند از: «ناتمام» بهقلم دی. تی. مکس، «گفتوگوی لری مککافری با دیوید فاستر والاس»، «موهبتِ دشوار دیوید فاستر والاس» بهقلم زیدی اسمیت و «آن دورترها» بهقلمِ جاناتان فرنزن.
دیوید فاستر والاس متولد 1962 و درگذشته به سال 2008، داستاننویس و جستارنویس امریکایی و استاد دانشگاه بود. والاس یکی از مهمترین نویسندگان امریکایی نیمۀ دوم قرن بیستم است. او نویسندهای بود معتقد به اینکه نشان دادن و بیان تلخی و سیاهی کافی نیست و قصهنویس باید از این فراتر برود و امکان انسان بودن در همین جهان سیاه و تلخ را مطرح کند. والاس خود در بخشی از مصاحبهاش با لری مککافری، مصاحبهای که ترجمهاش در بخش ضمایم کتاب چاپ شده، در این باره میگوید: «همهی ما روی این توافق داریم که در زمانهی سیاه و احمقانهای زندگی میکنیم. ولی آیا لازم داریم داستان هم هیچ کاری نکند جز اینکه بگوید وای چهقدر همهچیز سیاه و احمقانه است؟ در دورانِ سیاه، هنرِ خوب باید روی چیزهای انسانی و جادوییای که با وجود سیاهیها همچنان وجود دارند احیای قلبی – ریوی انجام دهد. داستانِ واقعاً خوب میتواند هر چهقدر که میخواهد سیاهیهای جهان را نشان بدهد، اما راهی پیدا میکند که هم جهان را نشان بدهد و هم به امکانهای انسان بودن و زنده بودن در جهان نور بیندازد.»
رمان «مزاحِ بیپایان»، که در سال 1996 منتشر شد، مهمترین اثر دیوید فاستر والاس است. مجلهی «تایم» این رمان را در سال 2006 بهعنوان یکی از صد رمان برتر انگلیسیزبان از سال 1923 تاکنون معرفی کرد. او در سال 2008، در چهلوششسالگی، به زندگی خود پایان داد.
این کتاب در 303 سفحه به چاپ رسیده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
وقتی می فهمم، اتفاقی که می افتد این است که ناراحت می شوم. عجیب ناراحت می شوم که کورم. آن آدم یک جوری می داند که چقدر ناراحت شده ام و به من هشدار می دهد که اگر گریه ام بگیرد، چشم هایم جوری درد خواهد گرفت و کوری ام شدیدتر خواهد شد، اما دست خودم نیست.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.