توضیحات
مجموعه داستان کوتاه
نویسنده: محمد طلوعی
نشر افق
این مجموعه شامل 7 داستان کوتاه است. راوی داستانها در تمام کتاب مردی است که باتوجه به مشخصات اخلاقی و وحدت زبانیاش این گمان را در مخاطب ایجاد میکند که کتاب حاصل تجربهی شخصی نویسنده و در واقع حدیث نفس اوست. خود نویسنده نیز در دو داستان این کتاب به نامهای «پروانه» و « تولد رضا دلدار نیک» و درست در زمانی که راوی را مردی به نام طلوعی معرفی میکند، بیش از پیش به این گمان دامن میزند.
«من ژانت نیستم»، عنوان یکی از داستانهای این مجموعه است که نام کتاب نیز برگرفته از همین داستان است. راوی در خلال این داستان به بررسی خاطرات دوران جوانی پدربزرگش میپردازد. زمانی که او برای گذراندن دورهی خیاطی به پاریس رفته بوده و در آنجا عاشق دختری به نام ژانت میشود. از این عشق نافرجام، تنها یک یادگاری باقی میماند. یادگاری که راوی آن را دیده و روزی در یکی از خیابانهای شهر با دختری شبیه ژانت مواجه میشود و برای یافتن حقیقت به دنبال او میرود.
نویسنده در خلال روایت ماجراها به موضوعاتی نظیر هویت، پوچی زندگی و بیهویتی انسان امروزی میپردازد و گاهی نیز آنها را به سخره میگیرد. داستانها با نثری روان و در بستری از طنز روایت میشوند و نمایانگر کشمکشهای درونی و بیرونی شخصیتها هستند. و به داستان زندگی نسل امروزی و مشکلات آن میپردازند.
در این کتاب مخاطب عجیبترین موقعیتها را همراه با شخصیتهای داستان تجربه میکند اما در عین حال خود را میان واقعیتهایی غیرقابل انکار مییابد.
محمد طلوعی که پیشتر برای نگارش رمان «قربانی باد موافق»، موفق به دریافت جایزهی ادبی فردا در بخش تکنیکیترین رمان شده بود، در سال 1391برای نگارش مجموعهی من ژانت نیستم، جایزهی بنیاد گلشیری را دریافت کرد.
این کتاب در 96 صفحه به چاپ رسیده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
دیروز دختری را توی خیابان دیدم که اگر آقایی زنده بود صداش میکرد ژانت. دختری که چتری موهاش را کوتاه کرده بود و ریخته بود توی صورتش، روسری ساتن شیریرنگی را با دست جلوی سینه نگه داشته بود که نسرد. ژانت هم خانهی آقایی بود. نمرهی بیست و پنج، طبقهی دوم، کلود مارنه، سنت دنی، پاریس. فرانسه. پشت یکی از نامههایی که یادگاری نگه داشته بود این آدرس نوشته بود. فکر میکنم به خاطر همین، عکس خندان خودش و ژانت را توی این پاکت گذاشته بود. دختر از میدان ولیعصر تا چهارراه جلوی من بود. حتی سرعت قدمهاش همانی بود که آقایی میگفت. قدمهایی که با پای راست برمیداشت مصمم و قدمهای با پای چپ سلانه. تردید رسیدن و نرسیدن، عجلهی رسیدن و تعلل پقوموناد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.