توضیحات
جومپا لاهیری
ترجمه: امیر مهدی حقیقت
نشر ماهی
داستانهای کتاب در آمریکا اتفاق میافتند اما رنگ و بویی شرقی دارند. آدمهای داستانهای کتاب افرادی با احوالات درونی لطیف اما شکستخورده هستند.
در این کتاب و خصوصا در داستانهای « وقتی آقای پیرزاده برای شام به خانه ما میآمد»، « دربان واقعی»، «جذاب»، «در خانهی خانم سن»، « این خانه متبرک» و « معالجه بیبی هالدار» زنان، شخصیتهای اصلی داستان هستند و قصه حول محور آنان میچرخد. شخصیتهایی که شک و تردید، مشخصه بارز آنهاست. زنان در این داستانها با موضوعاتی چون مهاجرت، عشق، خیانت، تضاد عقیدهها و مسائلی از این دست مواجهاند و گاهی خواننده را متاثر میکنند.
این اثر اولین کتاب جومپا لاهیری، نویسندهی هندی- آمریکایی است که در سال 1999 منتشر شده است.
این مجموعه شامل 9 داستان کوتاه است. لاهیری، در طول 6 سالی که در بوستون تحصیل میکرد داستانهای کوتاه مینوشت که 9 تا از آنها در قالب این کتاب منتشر شده است.
زنان در داستانهای او نقش پررنگی دارند. لاهیری زنان را گاهی از زبان خودش و گاهی از زبان شخصیتهای داستانهایش توصیف میکند. زنان داستانهای او معمولا هندیاند و در کشوری بیگانه مثل آمریکا زندگی میکنند. این زنان از هویت و سنت اصیل کشورشان فاصله گرفتهاند و به نوعی میتوان گفت آنها نماد نسلی هستند که از نسل پیشین خود فاصله گرفتهاند.
جومپا لاهیری برای نگارش این کتاب جایزهی پولیتزر، پن-همینگوی، ادیسن مت کاف (آکادمی هنروادبیات آمریکا)، ا هنری و کتاب برگزیدهی نیویورک تایمز را دریافت کرد.
مترجم دردها کتاب برگزیدهی پابلیشرز ویکلی نیز هست و تا امروز بیش از 15 میلیون نسخه از آن در سراسر جهان به فروش رفته است.
این کتاب در 224 صفحه به چاپ رسیده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
بدترین کابوس یک زن همین بود. لاکشمی به میراندا گفت شوهر دخترداییاش بعد از نه سال زندگی مشترک زیر سرش بلند شده. توی هواپیما در مسیر دهلی به مونترال تصادفا کنار زنی نشسته، بعد وسط راه در فرودگاه هیترو با آن زن پیاده شده، به زنش تلفن زده و گفته با کسی آشنا شده که تحول بزرگی در زندگیاش ایجاد کرده، و حالا برای اینکه تکلیف خودش را با خودش روشن کند وقت لازم دارد. لاکشمی گفت حال دخترداییاش خراب است. گفت:« تقصیر هم ندارد.» بعد هاتمیکساش را که در طول روز میجوید و به نظر میراندا یک جور پودر قوهای رنگ بود برداشت و یک مشت دیگر ریخت توی دهنش. « فکرش را بکن. یک دختر انگلیسی، نصف خودش!» لاکشمی زیاد بزرگتر از میراندا بود عکسی زده بود از خودش با شوهرش که بیرون تاجمحل روی یک نیمکت سنگی نشسته بودند. آن روز لاکشمی بیاینکه کسی متوجه شود دستکم یک ساعت تمام با دخترداییاش حرف زده بود. آنها در قسمت تامین اعتبار یک رادیوی خصوصی کار میکردند و دور و برشان پر بود از اپراتورهایی که سوالات تلفنی مردم را دربارهی نحوهی اشتراک جواب میدادند یا نظرات مشترکین را ثبت میکردند. لاکشمی دنبال حرفش را گرفت. « از همه بیشتر دلم واسه پسرک میسوزد. چند روز است تو خانه مانده. دخترداییام میگوید حتی نتوانسته چهار قدم تا مدرسه ببردش.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.