توضیحات
- در رویای بابل
- ریچارد براتیگان
- ترجمه: پیام یزدانجو
- نشر چشمه
در رویای بابل روایتگر داستان یک کارآگاه خصوصی است که وضعیت زندگی بسیار بدی دارد، بازار کارش کساد است، اجاره خانهاش را نمیتواند پرداخت کند، منشیاش را مرخص کرده و حتی ماشینش را فروخته. کارآگاه داستان ما حتی پول ندارد برای هفتتیر خود گلوله بخرد.
زندگی او سراسر رنج و بدبختی است اما در این میان خبرهای خوبی هم در زندگی او وجود دارد مثل خبر خوبی که جملات آغازین کتاب با آن شروع شده است.
قهرمان داستان ما که به ظاهر شکست خورده است، هنوز تسلیم نشده و فکر میکند میتواند ادامه دهد و از عهدهی زندگی بربیاید. او میتوانست در کار و زندگی شخصیاش موفق باشد اما به شرطی که در رویای بابل گرفتار نمیشد. او حتی میتوانست وارد نیروی پلیس شود اما چون در رویای بابل غرق شده بود، بیست سوال آخر آزمون ورودی را خالی گذاشت و هرگز پذیرفته نشد.
او در تمام موقعیتهای مهم زندگیاش غرق در رویای بابل میشود و با علاقه این رویا را دنبال میکند چرا که او قهرمان بابل است. بابل، سرزمینی رویایی است که کارآگاه شکست خورده در آنجا یک همه فنحریف و ناجی است.
نویسنده در خلال روایت داستان کتاب، داستان بابل را نیز شرح میدهد.
براتیگان در این کتاب جامعهی آن زمان آمریکا را نیز نقد میکند. جامعهای که درست نقطهی مقابل شهر رویایی بابل است. شهری که پناه شخصیت اصلی داستان است. جایی که میشود از گرفتاریهای زندگی روزمره، به آن پناه برد.
نویسنده در این رمان با زبانی طنز، موضوعات زیادی را مورد نقد و تمسخر قرار داده است.
این کتاب در 238 صفحه به چاپ رسیده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
من هیچوقت واقعا توجهی به ظاهر دادسرا نداشتم. دادسرا ساختمان غولآسای مقبرهمانند محزونی است که داخلاش همیشه بوی مرمر گندیده میدهد.
نمیدانم.
شاید فقط برای من اینطوری است.
احتمالا.
با این همه، یک چیز جالب هم دارد: تا به حال دستکم دویستباری گذارم به دادسرا افتاده و هر بار که اینجا بودهام هرگز به فکر بابل نیافتادهام؛ پس برای من به یک دردی میخورد.
با آسانسور راهی طبقهی چهارم شدم و دوست کارآگاهم را دیدم که پشت میزش در « دایرهی جنایی» نشسته. دوستام دقیقا همانی است که هست: پلیس بسیار خشنی که خوراکاش رسیدگی به پروندههای قتل است. استیک راستهی گاو خوابانده در پیاز تنها چیزی است که بیشتر از یک قتل درست و حسابی دوست دارد. سی و دو سه سالی داشت و هیکلاش عین یک وانت دوج بود.
رویای بابل همیشه مانع پیش
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.