توضیحات
- توفان برگ و چند داستان دیگر
- گابریل گارسیا مارکز
- داستان کوتاه
- ترجمه: هرمز عبداللهی
- نشر چشمه
کتاب توفان برگ و چند داستان دیگر اثر گابریل گارسیا مارکز مجموعه داستانی است که مارکز آن را ۱۲ سال قبل از رمان صد سال تنهایی نوشته و جوانههای رمان صد سال تنهایی در آن به شکل بارزی دیده میشود.
کتاب توفان برگ و چند داستان دیگر شامل هفت داستان کوتاه است که عناوین آنها عبارتاند از: «توفان برگ»، «زیباترین مرد مغروق جهان»، «مردی بسیار پیر با بالهای بسیار بزرگ»، «بلکمان خوش قلب»، «فروشنده معجزات»، «آخرین سفر کشتی ارواح»، «گفتوگوی ایزابل با خود به هنگام تماشای باران درماکاندو» و «نابو سیاه پوستی که فرشتگان را در انتظار میگذاشت».
مهمترین داستان کتاب توفان برگ، دربارهی دکتر بازنشستهای است که در طی سالهای قرن بیستم وقتی مردم ماکوندو به خانهی او میرفتند با صراحت و قاطعیت از مداوای قربانیان یک شورش سر باز میزده و به مردم کمکی نمیکرده است.
سالها بعد دکتر خودش را دار میزند. اما برای مردم انتقامجوی این شهر مسئله این است که آیا اجازه دهند که بر پایهی رسم و رسوم او را به خاک بسپارند یا بگذارند در خانهای که در آن گوشهگیر و منزوی بوده بماند تا بپوسد و از بین برود.
داستانهای این مجموعه حاصل اولین تجربههای نویسندگی مارکز هستند که به تأثیر از آثار فاکنر به نگارش درآمدهاند و نشانههایی از رئالیسم جادویی در آنها دیده میشوند.
گابریل گارسیا مارکز، رماننویس، نویسنده، روزنامهنگار، ناشر و فعال سیاسی کلمبیایی بود. وی یکی از نویسندگان پیشگام سبک ادبی رئالیسم جادویی بود، اگرچه تمام آثارش را نمیتوان در این سبک طبقهبندی کرد. مارکز در سال 1982 موفق به دریافت جایزه نوبل ادبیات شد. رمان صد سال تنهایی او یکی از پرفروشترین کتابهای جهان در سبک رئالیسم جادویی است.
این کتاب در 200 صفحه به چاپ رسیده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
همیشه فکر میکردم که مردهها باید کلاه به سر داشته باشند. اما حالا میبینم که چنین نیست. میبینم که کلهای مثل موم دارند و دستمالی محکم دور چانهشان بسته شده. دهانشان کمی باز است و از پشت لبهای کبود میتوانم دندانهای جرمگرفته و نامرتبشان را ببینم. زبان گازگرفتهشان را میبینم که به یک سو آویزان شده و کلفت و چسبناک است و از رنگ چهرهشان تیرهتر مینماید، مثل رنگ انگشتانی که عصایی را سفت و سخت چسبیده باشند. میتوانم چشمان وحشی و نگرانشان را که باز و گشودهتر از چشم آدم زنده است و پوست تنشان را که گویی از جنس خاک سفت و نمناک است ببینم. فکر میکردم که مرده به آدمی خاموش و خفته میماند، اما حالا درست خلاف آن را میبینم شبیه کسی است که سراسیمه از خواب پریده و گرفتار خشم پس از دعواست.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.