توضیحات
گزارش واقعی از یک جنایت آمریکایی
ترومن کاپوتی
ترجمه: بهرنگ رجبی
نشر چشمه
داستان کتاب برگرفته از جنایتی واقعی است که در سال 1975 و در یک ایالت غربی در آمریکا اتفاق افتاده است.
داستان روایتگر قتلهای زنجیرهای است که توسط یک مرد صورت میگیرد. قاتل که از همان ابتدای داستان به مخاطب معرفی میشود، تابوتهای کوچک چوبی میسازد و آنها را به دست کسانی میرساند که چند روز بعد قرار است به دست او و به شیوهای کاملا عجیب و فجیع به قتل برسند.
پلیس ایالتی آمریکا، پروندهی این قتلهای زنجیرهای را به دست جیک پپر. که کاراگاهی باتجربه است میسپرد. و در اینجا است که نویسندهی کتاب به عنوان یکی از شخصیتهای اصلی داستان و دوست کاراگاه پپر و با نام اختصاری ت.ک، در داستان ظاهر میشود. او که بسیار کنجکاو و پیگیر این ماجرا است، در کنار دوست کاراگاهش در تمام صحنههای داستان حضوری فعال دارد.
کاراگاه جیک و ترومن از قاتل و انگیزهاش آگاهاند اما مدرک کافی برای دستگیری او ندارند و همین موضوع است که باعث جذابیت بیشتر داستان و خلق صحنههای چالش برانگیز میشود.
این کتاب مثل باقی آثار کاپوتی جذاب و پرکشش است و نویسنده با روایت ساده و معماگونهای که دارد، گزارشهای سهمگین و فضاهای سنگینی را برای مخاطب به تصویر میکشد. و در عین حال از هرگونه توصیف و زیادهگویی پرهیز میکند تا مخاطب به راحتی با داستان همراه شود و با یادآوری واقعی بودن آن، هیجان و جذابیت داستان برایش دوچندان شود.
تابوتهای دستساز برای چندین هفته در لیست پرفروشترینهای نیویورک تایمز قرار داشته است.
این کتاب با ترجمهی بهرنگ رجبی و توسط نشر چشمه، در صدویک صفحه به چاپ رسیده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
جیک چهارزانو روی زمین نشست، لیوانی کنار دستش. صفحهی شطرنجی جلورویش پهن بود؛ گیج و حواسپرت مهرهها را جابهجا میکرد.
ت.ک.: نکتهی حیرتانگیز اینه که انگار هیشکی هیچی در مورد این پرونده نمیدونه. تقریبا هیچ سروصدایی نکرده قضیه.
جیک: چندتا دلیل داره.
ت.ک.: من هیچوقت نتونستم از ترتیب و توالی درست ماجراها سردربیارم. قضیه شبیه یه پازله که نصف تیکههاش گم شدهن.
جیک: از کجا شروع کنیم؟
ت.ک.: از اولش.
جیک: برو دم میز تحریر. کشو پایینیه رو نگاه کن. اون جعبه مقوایی کوجولوئه رو میبینی؟ یه نگاه بنداز توش چیه.
(چیزی که داخل جعبه پیدا کردم دستسازی کوچک از یک تابوت بود. زیبا ساخته شده بود، پرداخته از چوب شیک درخت بلسان. تزئینی نداشت؛ اما اگر درپوش لولاییاش را باز میکردی، درمییافتی تابوت خالی نیست. تویش عکسی بود- عکسی سردستی و پنهانی انداختهشده از دوتا آدم میانسال، یک زن و یک مرد، که داشتند از خیابان رد میشدند. برای عکس حالت نگرفته بودند؛ معلوم بود بیخبرند از اینکه دارد ازشان عکس گرفته میشود.)
اون تابوت کوچولوئه. فکر کنم اون چیزیه که بشه بهش گفت اول ماجرا.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.