توضیحات
- ببر سفید
- آراویند آدیگا
- ترجمه: مژده دقیقی
- نشر نیلوفر
کتاب ببر سفید رمانی است که به صورت یک گزارش فرضی در هفت شب توسط یک کارآفرین هندی به عالیجناب ون جیابائو از دفتر نخستوزیری چین، که قرار است سفری به بنگلور داشته باشد، روایت میشود. این گزارش در حقیقت رمانی است که با زبان طنز، ویژگیهای جامعه و مردم هند را به ما نشان میدهد.
راوی کتاب، بالرام حلوایی، در روستایی در شمال هند زندگی میکند که بالرام آنجا را ظلمت یا تاریکی میخواند. در کودکی، اسمی ندارد و پسر نامیده میشود. در دبستان معلم نام رامبال را برایش انتخاب میکند و رامبال از سوی بازرس مدرسه ببر سفید خطاب میشود. او کودک بااستعدادی است که باید بورس بگیرد و به دانشگاه برود اما زندگیِ در ظلمت او را به کار در قهوهخانه میکشاند. بالرام با تلاش و کوشش بسیار رانندگی یاد میگیرد و به خدمت اربابی درمیآید و با او به دهلی میرود. به قول بالرام در هند رانندهها فقط رانندگی نمیکنند بلکه یک راننده در واقع خدمتکار، آشپز، پادو و … است. سرانجام او که دیگر این همه تحقیر را برنمیتابد اربابش را به قتل میرساند و پس از گریختن از صحنهی جنایت به منطقهی خوش آب و هوای بنگلور در جنوب هند میرود تا دست به کارآفرینی بزند.
در کتاب ببر سفید شخصیتها بهخوبی تعریف میشوند. صحنهپردازیها واضح و ملموس است و خواننده میتواند شناختی کلی از جامعهی هند، مردم و اعتقاداتشان و همچنین از زندگی و روابط خانوادگی و اجتماعی آنها بهدست آورد. در این کتاب نویسنده به بهانهی روایتِ زندگی خود، به نقدِ شرایط، فرهنگ و فساد حاکم بر جامعه هند میپردازد و خواننده را با فضای این کشور، فاصلهی طبقاتی و باورها و رفتارهای هر دو طبقهی ثروتمند و فقیر هند آشنا میسازد. نویسنده توانسته است با بیانی طنزگونه از شدت تلخی و سیاهی داستان بکاهد و با استفاده از روشهای رایج در رمانهای پلیسی، خواننده را با قصه همراه کند و روایتی پرکشش بهوجود آورد.
آراویند آدیگا (زادهی ۱۹۷۴) نویسنده و روزنامهنگار هندی/ استرالیایی است. او در سال ۲۰۰۸ به خاطر رمان ببر سفید موفق به دریافت جایزهی ادبی بوکر شد. ببر سفید نخستین اثر این نویسنده است و پس از آن آراویند آدیگا دو کتاب دیگر نوشته است.
این کتاب در ۲۸۸ صفحه به چاپ رسیده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
در پانزدهم اوت ۱۹۴۷ روزی که انگلیسی ها رفتند ،در قفس ها باز شده بود و حیوانات به جان هم افتاده و همدیگر را تکه پاره کرده بودند و قانون جنگل جای قانون باغ وحش را گرفته بود. آن ها که از همه درنده تر و گرسنه تر بودند، بقیه را خورده بودند و شکم شان بزرگ شده بود. حالا همین اهمیت داشت، اندازه ی شکم. مهم نبود زن هستید یا مسلمانید یا نجس: هر کس شکم داشت، می توانست به مدارج بالا برسد.
در این مملکت، یک مشت آدم، نود و نه و نیم درصد باقیمانده را طوری تربیت کردهاند که در بندگی ابدی زندگی کنند! و این رابطهی بندگی چنان محکم است که ممکن است کلید آزادی یک نفر را توی دستش بگذارید، و او ناسزایی بگوید و آن را توی صورتتان پرت کند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.