توضیحات
- با تو سقوط میکنم
- سارا نظری
- نشر چشمه
کتاب با تو سقوط میکنم روایتگر بار غم خانوادههای داغدار و واکنشهای متفاوت اطرافیان نسبت به غم از دست دادن عضوی از خانواده است.
پگاه با نامزدش (پسر عمهاش) به کوهنوردی میرود و طی حادثهای از کوه سقوط میکند. مرگ پگاه روابط خانوادگی را به شدت از هم میپاشد. مادر، پدر و خواهرش هرکدام به نحوی برای فرار از واقعیت، تصمیمهایی گرفتهاند.
داغ از دست دادن خواهر، «پیوند» را پریشان کرده است. او همچنان در اتاق مشترکش با پگاه، او را میبیند و از اتفاقات اخیر برایش تعریف میکند. گاه دل میسوزاند و گاه سرزنشش میکند که آخر چرا مواظب خودت نبودی؟ چرا افتادی؟ مگر طناب همراهت نبود؟ در این میان «پیوند» حواسش به اطرافیان و نحوه برخوردشان است. او میبیند که مادربزرگ صبح تا شب ناله میکند، اما هنوز هم مرتب بودن سفره غذا برایش اهمیت دارد یا با وجود این اتفاق دردناک، دغدغهی عمه پختن برنج خوب برای مهمانان است.
او حواسش است که استاد پگاه که روزی به دانشجویانش از مرده پرست بودن ایرانیان میگفت، حال در مجلس ختم خواهرش نشسته و اشک میریزد. این رفتارهای عجیب و از روی عادت، حال «پیوند» را بد کرده تا جایی که آرزو میکند نیازی به بیدار شدنش نباشد.
این کتاب در 227 صفحه به چاپ رسیده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
در اتاق را که باز میکنم حجم صدای مادربزرگ بیشتر میشود. نشسته روی آن مبل تکی بالای هال، کنار راهرو اتاق مامان و بابا. عمه دارد سفرهی صبحانه را پهن میکند و مادربزرگ وسطهای گریه کردن و خواندن، وقتی گوشهی روسریاش را میکشد به چشمهاش و میگوید «دیگر اشکی هم برام نمانده که پاک کنم»، با دست اشاره میکند به عمه که سوختههای نان را جدا کند، یا گوشهی سفره را صاف کند، یا حواسش به لکهای چای روی سفره باشد و حتما سلامم را هم شنیده که سرش را بلند میکند و جوابم را میدهد. لباسهای دیروزش را عوض کرده و پیراهن پوشیده است، از آن پارچههای سیاه براق با گلهای سرمهای که سرشانهها و دور مچش چین دارد. دیروز با آن دامن اذیت میشد بس که عمه بهش تذکر میداد که موقع خم شدن مراقب پشت دامنش باشد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.