توضیحات
- آخرین غروبهای زمین
- روبرتو بولانیو
- ترجمه: پوپه میثاقی
- نشر چشمه
آخرین غروبهای زمین شامل 12 داستان کوتاه است. نویسنده در این کتاب زندگی واقعی چند شیلیایی مانده در تبعید، مانده در مکزیک و اسپانیا و جاهای دیگر را به تصویر کشیده است و در نهایت همهی ماجراهای کتاب جوری با حقیقت زندگی نویسنده پیوند خورده است که مرز باریکی بین این داستانها و زندگینوشت شخص نویسنده وجود دارد.
این کتاب روایتگر داستان نویسندگان ناموفق، استیصال موجود در زندگی آنها و شرایط دشواری است که در آن زندگی میکنند. این شرایط در « سنسینی» نخستین داستان این مجموعه به وضوح به چشم میخورد.
شخصیتهای این داستانها مدام در حال غیب شدن از زندگی دوستان خود هستند و بخش قابل توجهی از تنشی که در داستانها اتفاق میافتد نیز محصول همین گم و پیدا شدن ناگهانی شخصیتها است.
« سنسینی»، « هنری سیمون لوپرنس»، « انریکه مارتین»، « ماجرایی ادبی»، « تماس تلفنی»، « خنزرپنزری»، « موریسیو سیلوا ملقب به چشم»، « گومز پلسیو»، « آخرین غروبهای زمین»، « روزهای 1978»، « سرگردان در فرانسه و بلژیک» و «دندانپزشک» عناوین داستانهای این مجموعه هستند.
این کتاب در 211 صفحه به چاپ رسیده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
ما هرگز دست از خواندن بر نمیداریم، اگرچه هر کتابی بالاخره به پایان میرسد، همانطور که هرگز دست از زندگی کردن برنمیداریم، اگرچه مرگ مسلم است. اما، اگر بخواهم ساده حرف بزنم و منظورم را بفهمانم، باید بگویم یکآن به این نتیجه رسیدم که دیگر بس است. دوستم کمی پیشتر دست از خواندن کشیده بود. آشکارا خسته بود. پیشنهاد کردم برویم. قبل از اینکه بلند شویم، هر دومان نگاهی به رامیرز انداختیم که آرام خوابیده بود. وقتی از خانه بیرون میرفتیم، داشت صبح میشد. هیچکس توی حیاط نبود و مزارع اطراف لمیزرع بهنظر میرسید. از خودم پرسیدم پدر رامیرز کجا رفته. دوستم به ماشینش اشاره کرد و گفت چه عجیب که ماشین در آن محیط عجیب بهنظر نمیرسد. و در حالیکه دیگر زمزمه نمیکرد، اضافه کرد: آن هم چه محیطی! صدایش برایم غریب بود: گرفته، انگار تمام شب را نعره زده بود. گفت برویم صبحانهای بخوریم. سر تکان دادم. گفت میتوانیم در مورد آنچه که برمان گذشته صحبت کنیم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.