توضیحات
- دو دنیا
- گلی ترقی
- نشر نیلوفر
دو دنیا مجموعه داستانی است شامل هفت داستان کوتاه. این کتاب در واقع دنبالهی بخشی از کتاب خاطرههای پراکنده است. سه داستان «اتوبوس شمیران»، «خانه مادربزرگ» و «دوست کوچک» که در آن کتاب آمدهاند درواقع متعلق به این مجموعه هستند.
و همچنین داستان «پدر»، که قبلاً در کتاب خاطرات پراکنده منتشر شده، از نظر نویسنده کوتاه و ناکامل بوده و آن را در این کتاب بازنوشته و مجدد منتشر کرده است.
«اولین روز»، «خانمها»، «آن سوی دیوار»، «گلهای شیراز»، «فرشتهها»، «پدر» و «آخرین روز» عناوین داستانهای این مجموعه هستند.
گلی ترقی برای آثارش موفق به دریافت جوایز مختلفی هم شده است. داستانهای «آنسوی دیوار»، «گلهای شیراز»، «اناربانو و پسرهایش»، «درخت گلابی» و «بزرگ بانوی روح من» توانستهاند در ادوار مختلف جایزهی گلشیری برگزیده شوند.
و همچنین ترجمهی فرانسهی داستان «بزرگ بانوی روح من» در سال 1985 جایزهی کتاب سال فرانسه را دریافت کرد.
این کتاب در 215 صفحه به چاپ رسیده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
اول تابستان بود که خانمها _ خانمناز و خانمگرگه، که هرگز نفهمیدم چه نسبتی با ما داشتند _ با بقچههای رنگی و چمدانهای طنابپیچ، از آن سر دنیا رسیدند و در اتاق طبقه پایین مستقر شدند.
پدر گفت: «گرگها آمدند. مراقب خودتان باشید»، و مادر، با سردترین لبخند دنیا و تواضعی دروغی، به استقبالشان رفت و گونههای گوشتالودشان را بوسید.
من از آمدن گرگها خوشحالم و حس میکنم از حاشیهی سبز و قرمز آن بقچههای اسرارآمیز، و از درز باریک آن چمدانهای کهنه، دنیای دیگری بیرون میخزد و در جوار اتاقهای روشن خانهی شمیران خود را میگسترد.
ورود خانمها، مثل هجوم قبیلهای ناآشنا به سرزمینی امن، نظام یکنواخت خانهی ما را به هم میریزد، نگران از حضور این دنیای دیگر، با سرعت دیواری نامرئی میان ما و آنها میکشد _ ما که آشنا با غرب و علم و تجدد هستیم و آنها که عقبمانده و خرافاتیاند و از حاشیهی کویر میآیند.
خانمگرگه شلخته و بیبندوبار و بذلهگوست. زبانی تیزتر از نیش مار دارد و هیچکس از دست متلکهای آبدار او در امان نیست، حتی پدر. ورودش بدون سلام و رفتنش بیخبر و بدون خداحافظیست. بیخیال و آزاد است و قانون خودش را دارد. از دخترهای پرافاده و پولدارش فراریست و تحمل دامادهای تازه به دوران رسیدهاش را ندارد. از نوههای پرخور و چاقش هم بدش میآید و اگر دستش برسد گوش یا دماغشان را میپیچاند.
مادر میگوید: «این زن بویی از مهر مادری نبرده و دلش از سنگ است»، و پدر با حالتی خاص، ترکیبی از تایید و افسوس، سرش را تکان میدهد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.