توضیحات
- آدمهای روی پل
- ویسواوا شیمبورسکا
- ترجمه: مارک اسموژنسکی، شهرام شیدایی، چوکا چکاد
- نشر مرکز
کتاب «آدمها روی پل» اثر ویسواوا شیمبورسکا، شاعر مشهور لهستانی است که توسط مارک اسموژنسکی، شهرام شیدایی و چوکا چکاد به فارسی برگردانده شده است. ویسواوا شیمبورسکا متولد 1923، شاعر معاصر لهستانی است. اشعار او که به 36 زبان در 18 کشور جهان ترجمه و منتشر شده از سالها پیش شهرت جهانی یافته است. شعرهایی که از او در این دفتر میخوانید، اغلب از کتابی به همین نام که آخرین اثر اوست، برگزیده شدهاند. مارک اسموژنسکی، مترجم لهستانی و دارای تحصیلات عالی در زبان فارسی، موقعیتی مناسب برای انتقال روح شعرهای او از زبان لهستانی به فارسی داشت، و البته دو شاعر فارسی زبان نیز با او همکاری کردهاند.
این نویسنده جایزهی نوبل ادبی 1996 را از آن خود کرده است.
این کتاب در 130 صفحه به چاپ رسیده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
آدمهای روی پل
سیارهی عجیبیست و آدمهای عجیب روی آن.
در برابر زمان کوتاه میآیند، اما قبولش ندارند
برای مخالفت خود روشهایی دارند.
تصویرهایی میسازند مثل این:
در نگاه اول چیز خاصی نیست.
آب دیده میشود.
یکی از ساحلهایش دیده میشود.
زورقی دیده میشود که به سختی خلاف جهت آب حرکت میکند.
بالای آب پلی دیده میشود، و آدمها روی پل دیده میشوند.
مشخص است که آدمها بر سرعت گامهاشان میافزایند
زیرا در همان لحظه
بارانی از ابر تیره باریدن گرفته
موضوع این است که بعد هیچ اتفاقی نمیافتد.
ابر، رنگ و شکل خودش را تغییر نمیدهد.
باران نه شدت میگیرد نه بند میآید.
زورق بیحرکت حرکت میکند.
آدمها روی پل میدوند
دقیقا به همان سویی که لحظهی پیش.
اینجا مشکل بتوانیم از توضیح صرفنظر کنیم:
این اصلا تصویر معصومی نیست. اینجا زمان متوقف شده است.
از رعایت قواعدش خودداری کردهاند.
قدرت نفوذ در جریان حوادث را از آن سلب کردهاند.
به آن اعتنا نکردهاند، تحقیرش کردهاند.
به خاطر یک شورشی-
شخصی به نام هیروشیگه اوتاگاوا
(موجودی که سالهاست مرده و به طور شایسته)
زمان سکندری رفت و افتاد.
شاید این فقط یک شیطنت بیمعنی باشد
شیطنتی به اندازهی فقط چند کهکشان
اما برای احتیاط چیزی به شرح زیر اضافه کنیم:
اینجا ارج نهادن به این تصویر
متاثر شدن و در شگفت شدن از آن
از نسلها پیش
گاه به گاه باب طبع بوده.
کسانی هستند که این هم برایشان کافی نیست.
حتا شرشر باران به گوششان میرسد
خنکی قطرهها را روی گردن و پشت احساس میکنند
پل و آدمها را که نگاه میکنند
انگار که خودشان را دیده باشند
در همان دویدنی از جادهی بیپایان
که هرگز پایان نمیگیرد،
جادهای برای طی کردن، تا ابد
و آنقدر گستاخند که خیال میکنند این واقعیت دارد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.