چگونه از تنهایی لذت ببریم

توضیحات

• چگونه از تنهایی لذت ببریم
• The school of life
• سارا میتلند
• ترجمه: سارا قرایی
• نشر هنوز

چرا در زمانه‌ای که به استقلال، آزادی شخصی و فردگرایی بها داده می‌شود، هنگامی که می‌خواهیم تنها باشیم عده‌ای فکر می‌کنند اجتماع‌گریز یا حتی گوشه‌گیر هستیم؟ نویسنده‌ی کتاب پیشینه‌ی نگرش مردم را به موضوع تنهایی بررسی می‌کند. او در کتاب چگونه از تنهایی لذت ببریم با ارائه‌ی راهکارهایی کمک می‌کند ترس‌مان از تنهایی بریزد و تشویق‌مان می‌کند که دریابیم وقت گذاشتن برای خودمان چه فواید و منافعی دارد. تنها بودن شاید باعث شود که استعدادها و توانایی‌های‌مان را بهتر کشف‌ کنیم و زندگی پربارتری داشته باشیم.

این کتاب در 196 صفحه به چاپ رسیده است.

در بخشی از این کتاب می خوانیم:

من به این نتیجه رسیده‌ام که حتما باید مشخص کنیم چه‌طور کارمان به جایی رسیده که تااین حد از تنهایی وحشت داریم و به کسانی که می‌خواهند تنها باشند می‌تازیم، یا حتی آشکارا نفرت می ورزیم. ما نمی‌خواهیم صبر و تحملی را که برای رفتارهای متفاوت خرج می‌کنیم و با افتخار از آن دم می‌زنیم برای این افراد هم استفاده کنیم. به این افراد انگ می‌زنیم. ادعا می‌کنیم که نمی‌توانند عواطف و احساسات خود را درست درک کنند. اگر بیست‌وچهار ساعت هفت روز هفته را در ارتباط با دیگران نباشیم نگران می‌شویم؛ به هر دری می‌زنیم تا با کسی رابطه‌ی رمانتیک برقرار کنیم هرچندکه هرچه سن‌مان بالاتر می‌رود روابط بیشتری را به‌هم می‌زنیم. پیش‌تر گفتم که ترس، ریشه‌ی نگرانی عمیق یا حتی وحشت بسیاری از مردم از تنها بودن است. حال می‌خواهم یک‌قدم فراتر بروم و ادعا کنم که ریشه‌های این ترس در آشفتگی فرهنگی بسیار عمیقی جا خوش کرده است. دست‌کم دو هزار سال است که می‌کوشیم براساس دو الگوی به‌شدت متضاد و متفاوت از زندگی، خوب زندگی کنیم. از لحاظ فرهنگی تا حد زیادی تمایل داریم که تمامی مصائب و به‌ویژه مشقات اجتماعی‌مان را یا به گردن داروینیسم ناپخته‌ی اجتماعی بیندازیم یا گردن مجموعه‌ی مبهم و تعریف‌نشده‌ای به اسم «پارادایم یهودی_مسیحی» یا همان «سنت». ظاهرا همین مسئله است که در کنار دلایل دیگر، باعث شده این همه با رابطه‌ی جنسی _ هم در مورد خودمان و هم دیگران _ مشکل داشته باشیم، زنان همچنان قربانی تبعیض شوند، در پی تسلط بر دنیا و تخریب محیط‌زیست باشیم و آن‌طور که شایستگی‌اش را داریم خوشبخت نباشیم؛ من با این استدلال مخالفم ولی موافقم که مشکل‌مان این است که می‌کوشیم ارزش‌های یهودی _ مسیحی (تا جایی که آن‌ها را درک می‌کنیم) و ارزش‌های تمدن کلاسیک را کنار هم نگاه داریم در حالی که این دو نوع ارزش واقعا با هم سازگاری ندارند.