توضیحات
- نصفالنهار خون یا سرخی غروب در غرب
- کارمک مککارتی
- ترجمه: مجید یزدانی
- نشر چشمه
- جهان نو
رمان نصفالنهار خون یا سرخی غروب در غرب ماجرای پسری است که در نوجوانی از خانه فرار میکند و به دل حادثه میزند. مککارتی از خلال شرح سفر یک انسان از نوجوانی به میانسالی ما را در دنیای غریب و پر از خشونت امریکا و مکزیک قرن نوزدهم میگرداند. در این رمان با ابعادی غریب از شَر و خشونت مواجه میشویم و با شخصیتهایی که در تبهکاری و جنایت صاحبسبکاند. یکی از شاخصترین شخصیتهای این رمان شخصیتی به نام قاضی هولدن است. او یک تبهکار همهچیزدان با افکاری عجیب و غریب است.
نصفالنهار خون یا سرخی غروب در غرب یادآور خشونت و بدویتِ شاعرانهی آثار ویلیام فاکنر است و نثر و زبان آن نیز مثل نثر و زبان آثار فاکنر از کتاب مقدس تاثیر پذیرفته است. مککارتی در نصفالنهار خون تاریخ و واقعیت و افسانه و اسطوره را به هم گره زده است تا قصهی انسان را روایت کند و نیز عرصهای برای تأمل در شَر و خشونت بگشاید.
این کتاب یکی از معروفترین رمانهای کارمک مککارتی است. متن اصلی رمان «نصفالنهار خون یا سرخی غروب در غرب» نخستین بار در سال ۱۹۵۸ منتشر شد و مککارتی با همین رمان بود که بین عموم مخاطبان ادبیات داستانی به شهرت رسید.
این کتاب را منتقدان ادبی نیز بسیار ستودهاند. هارولد بلوم، منتقد و نظریهپرداز مطرح و سرشناس آمریکایی، این رمان را استوارترین اثر داستانی در میان آثار نویسندگان زنده دانسته است. همچنین مجلهی تایم رمان نصفالنهار خون یا سرخی غروب در غرب را به عنوان یکی از صد رمان برتر انگلیسیزبان که در بین سالهای ۱۹۲۳ تا ۲۰۰۵ منتشر شدهاند انتخاب کرده است.
نصفالنهار خون یا سرخی غروب در غرب سیری است در آمریکا و مکزیک نیمهی قرن نوزدهم. وقایع این رمان در دورانی پر هرج و مرج از تاریخ آمریکا و مکزیک اتفاق میافتد و مککارتی، ضمن ساخت و پرداخت شخصیتهای غریب داستانی و حوادثی خیالی، آدمها و رویدادهای واقعی تاریخ آن روزگار آمریکا را نیز به صحنهی رمان نصفالنهار خون یا سرخی غروب در غرب احضار کرده است. او در این رمانِ وسترن خشونت را به تصویر میکشد و از خشونت و کشتار عرصهای میسازد برای تأمل در معنا و مفهوم شَر و نیز تأمل در انسان و سرنوشت او.
کارمک مککارتی متولد ۱۹۳۳، داستاننویس، نمایشنامهنویس و فیلمنامهنویس آمریکایی است. مککارتی نیز همچون شخصیت رمان «نصفالنهار خون یا سرخی غروب در غرب» در نوجوانی خانه و خانواده را ترک کرد و پای پیاده نقاط مختلف امریکا را زیرِ پا گذاشت. در سال ۱۹۵۱ تحصیل ادبیات در دانشگاه تنسی را آغاز کرد. تحصیل را اما ناتمام گذاشت و وارد نیروی هوایی ارتش شد. مککارتی نخستین آثارش را در دههی ۶۰ میلادی منتشر کرد، اما سالها طول کشید تا شهرتی گسترده و فراگیر پیدا کند. او با رمان «نصفالنهار خون» و بعد از آن سهگانهای موسوم به «سهگانهی مرزی»، شامل سه رمان «همهی اسبهای زیبا»، «گذرگاه» و «شهرهای دشت»، به عنوان نویسندهای مطرح و محبوب و صاحبسبک در میان عموم و منتقدان ادبی شناخته شد. بعضی از آثار مککارتی دستمایهی اقتباس سینمایی نیز بودهاند که از آن جمله میتوان به رمان «جایی برای پیرمردها نیست» اشاره کرد که برادران کوئن فیلمی به همین نام بر اساس آن ساختند و این فیلم در سال ۲۰۰۷ جایزهی اسکار بهترین فیلم را برایشان به ارمغان آورد. «جاده» از دیگر رمانهای کورمک مککارتی است که دستمایهی اقتباس سینمایی قرار گرفته. مککارتی به خاطر این رمان جایزهی پولیتزر را گرفته است. او همچنین به خاطر یک عمر فعالیت در عرصهی ادبیات جایزهی پنفاکنر را دریافت کرده است. مککارتی خود را متاثر از ویلیام فاکنر میداند. این تاثیر را در آثار او به خوبی میتوان دید. او همچنین از رمان «موبی دیک» هرمان ملویل به عنوان رمان محبوب خود نام برده است. ردّ این رمان را نیز میتوان در کارهای مککارتی پیدا کرد.
این کتاب در ۳۹۶ صفحه به چاپ رسیده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
و او راه میافتد در خیابان و زبانهایی میشنود که هرگز به گوشش نخورده است. در اتاقی بالای حیاط پشتیِ یک میخانه اقامت میکند و مثل یکی از آن اجنهی قصهها فقط شبها به قصد کتککاری با ملوانها میآید بیرون. تنومند نیست، اما مچهای قوی و دستان بزرگی دارد. شانههایش چندان پهن نیست. چهرهی پسرک به طرز عجیبی پشت زخمها پنهان شده، چشمهاش به طرز شگفتآوری معصوماند. با مشتولگد و بطری و چاقو به جان هم میافتند. مردانی از هر نژاد و با هر تباری، که وقت حرف زدن صداهایی شبیه به خُرخُر گوریلها از خود در میآورند. مردانی از سرزمینهای دوردست و عجیب که او با ایستادن بالاسر جنازههای غرق در خون و لجنشان حس میکند انتقام کل نژاد بشر را گرفته است.
یک شب در میخانه ملوانی اهل مالت او را با تپانچهی کوچکش از پشت میزند. تلوتلوخوران برمیگردد تلافی کند که دوباره گلولهای درست میخورد زیر قلب پسر. مردک فرار میکند و او غرق در خونی که از پیراهنش بیرون میزند به پیشخانِ بار تکیه میدهد. باقی رو میگردانند. دقایقی بعد او بیرمق روی کف چوبی سالن نشسته است.
دو هفته روی تخت سفری اتاق طبقهی بالا میافتد و همسر صاحب میخانه تروخشکش میکند. برایش غذا میآورد و فضولاتش را بیرون میبرد. زنی با چهرهی خشن و اندام زمخت مردانه. پسرک زمانی سر پا میشود که هیچ پولی برای پرداخت به زن ندارد و ناگزیر شبانه آنجا را ترک میکند و آنقدر در ساحل رودخانه میخوابد تا در کشتیِ کوچکی به او کار میدهند. کشتی راهی تگزاس است.
تازه آن وقت است که سرانجام از هر آنچه تاکنون بوده بریده میشود. به همان اندازه که از اصلونسبش دور میشود از تقدیرش نیز فاصله میگیرد و تا زمین میگردد در هیچ سرزمینِ اینچنین وحشی و بیگانهای پای نخواهد گذاشت تا بفهمد خمیرهی خلقت تحت اختیار بشر است و اینکه قلب او از گِلی غیر از گِل دیگران ریخته نشده است.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.