توضیحات
- شازده کوچولو
- آنتوان دوسنت اگزوپری
- ترجمه: ابوالحسن نجفی
- نشر نیلوفر
داستان شازده کوچولو، از حادثهای واقعی مایه گرفته که در دل شنهای صحرای موریتانی برای شخص نویسنده روی داده است. در سال 1935 هواپیمای دوسنت اگزوپری که برای شکستن رکورد پرواز بین پاریس و سایگون به پرواز درآمده بود، در صحرای بزرگ آفریقا دچار نقص فنی شده خلبان را به فرود اجباری در دل آفریقا وامیدارد. از میان هزاران ساکن منطقه؛ پسربچهای با رفتار عجیب و غیرعادی خود جلب توجه میکند. پسربچهای که اصلاً به مردم اطراف خود شباهت ندارد و پرسشهایی را مطرح میکند که خود موضوع داستان قرار میگیرد.
پسرک برای خلبان تعریف میکند که از اخترکی در دوردست به آنجا رسیده. او آنقدر در آن اخترک زندگی کرده که روزی تصمیم میگیرد برای کشف اخترکهای دیگر، خانه را ترک کند.
در این اثر، فلسفه دوست داشتن و عواطف انسانی در خلال سطرهای داستان به سادهترین شکل تجزیه و تحلیل شده است. نویسنده در سرتاسر کتاب، کسانی را که با دلبستن به مادّیات و پایبند بودن به تعصّبها، خودخواهیها و اندیشههای خرافی بیجا از راستی، پاکی و خوی انسانی به دور افتاده اند، تحت عنوان «آدم بزرگها» به باد انتقاد و تمسخر گرفته است.
دوسنت اگزوپری این کتاب را در سال 1943 یعنی یک سال قبل از مرگش و در بحبوحهی جنگ جهانی دوم، آن زمان که در آمریکا حضور داشت نوشت و تصویرگری کرد.
شازده کوچولو، با ترجمه به بیش از ۳۰۰ زبان زندهی دنیا و فروش بیش از ۲۰۰ میلیون نسخه در سراسر جهان، «کتاب قرن» نام گرفته است.
این اثر در ایران نیز با داشتن ۱۳۰ ترجمهی فارسی، ۲ ترجمهی کردی، ۱ ترجمهی ترکی و ۱ ترجمهی تالشی، یکی از ترجمهشدهترین آثار به شمار میرود.
این کتاب در سال ۲۰۰۷ به عنوان کتاب سال فرانسه برگزیده شده و جزو فهرست صد کتاب قرن لوموند نیز هست.
نمایشنامهای تحت عنوان «در جستوجوی دوست» توسط احمد کامیابی مسک و با اقتباس از این اثر اگزوپری، روی صحنه رفته و در تهران و پاریس به چاپ رسیده است.
این کتاب در 117 صفحه به چاپ رسیده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
شازده کوچولو گفت: ولی تو گریه خواهی کرد!
روباه گفت: درست است.
-پس حاصلی برای تو ندارد.
-چرا دارد. رنگ گندم زارها…
سپس گفت:
– برو دوباره گلها را ببین. این بار خواهی فهمید که گل خودت در جهان یکتاست. بعد برای خداحافظی پیش من برگرد تا رازی به تو هدیه کنم.
شازده کوچولو رفت و دوباره گلها را دید.
به آنها گفت: شما هیچ شباهتی به گل من ندارید، شما هنوز هیچ نیستید. کسی شما را اهلی نکرده است و شما هم کسی را اهلی نکردهاید. روباه من هم مثل شما بود. روباهی بود شبیه صدهزار روباه دیگر. ولی من او را دوست خودم کردم و حالا او در جهان یکتاست.
و گلها سخت شرمنده شدند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.