توضیحات
- دههی 40
- و مشقهای دیگر
- شمیم بهار
- نشر بیدگل
کتاب دههی 40 و مشق های دیگر منتخبی است از آثار شمیم بهار که وی پیش از این طی سن بیست تا سی سالگی نوشته است. بعضی از این آثار هیچگاه منتشر نشدهاند و بعضی دیگر پیش از این در مجلات همان دوره به چاپ رسیده اند. کتاب مشتمل بر سه دفتر است، دفتر اول مجموعه داستانهایی است که نویسنده طی سال های 1343 تا 1352 در مجلهی اندیشه و هنر به چاپ رسانده است. دفتر دوم شامل یاداشتها و نقدهای سینمایی است که وی بین سالهای 1342 تا 1348 نوشته است در این دفتر یاداشتهایی دربارهی ناباکوف وجود دارد که بعد از گذشت سالها هنوز ارزش خود را حفظ کردهاند. دفتر سوم فیلمنامهای است به نام عاشقانهها که از میان فیلمنامههای تمام و ناتمام نیمۀ اول دههی پنجاه تنها فیلمنامهای است که از این نویسنده باقی مانده است.
این کتاب در 385 صفحه به چاپ رسیده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
توی اداره من اتاقی چیزی نداشتم یعنی اینجا از این حرفها نداریم و کار روزنامهست و من زیاد اصلا توی اداره نیستم و کارم را همان گوشه کنارها میکنم این بود که دیدم اگر گیتی بیاید توی اداره و راست بیاید سراغ من بچهها هزار و یک فکر میکنند خلاصه کارها را یک طوری جور کردم و بارانی یکی از بچهها را گرفتم آمدم پایین بیرون صبر کردم تا با تاکسی رسید میخواست پیاده شود که من اشاره کردم و سوار شدم بعدش هم به شوفر تاکسی گفتم برود شمیران یعنی همینطور هیچ جای دیگری به فکرم نرسید.
توی تاکسی اول ساکت بود بعد شروع کرد باز از پدرش حرف زدن و قضیهی تصادف ماشین و از خانهشان که شمیران بود اینجا که رسید یکدفعه گفت شمیران را که دیده بود میخواست جاهای دیگر را ببیند به شوفر تاکسی گفت برگردد شهر و برگشتیم شهر و باران هم که ول کن نبود به شوفر گفت برویم توپخانه شاید هیچ اسم دیگری یادش نیامد رفتیم میدان توپخانه و گفت پیاده شو خلاصه آمدیم پایین و همینطور زیر باران راه افتادیم توی خیابانها که مثلا تهران را ببینم اولش همهاش مردم را تماشا میکرد و من از فرنگیبازیش عصبانی بودم و یک طوری بود که دلم میخواست توی این حرفها کشیده نشوم ولی پابهپای من میامد و ذوق کرده بود و مرتب میگفت چه خوب بعد دیدم نه نمیشود و باران هم که بود داشتم بیشتر عصبانی میشدم و لج کرده بودم خلاصه توی دلم گفتم یک راه رفتنی نشانش بدهم و پیچیدیم پایین و افتادیم به رفتن و حسابی تماشا کردن من هم شروع کردم به توضیح دادن طوری که آدم از سر غیظ توضیح میدهد.
dr.amirhamedsalehi –
بسیار خواندنی