توضیحات
- داستانهای خانوادگی
- (من ژانت نیستم/ تربیتهای پدر)
- مجموعه داستان کوتاه
- محمد طلوعی
- نشر افق
داستانهای خانوادگی شامل داستانهای دو مجموعهی « من ژانت نیستم» و « تربیتهای پدر» محمد طلوعی است.
« من ژانت نیستم» اولین مجموعهی داستان این نویسنده است که برای نگارش آن موفق به دریافت جایزهی بنیاد گلشیری شده است. داستانهای این مجموعه در فضایی مالیخولیایی روایت میشوند و در جستجوی هویت فردی اشخاص هستند. این کتاب که سرشار از واقعیتها است، به روایت داستانهای نسل امروزی میپردازد. نویسنده در خلال این روایتها، پوچی زندگی و بیهویتی انسان امروزی را نیز به سخره میگیرد و با نثری صمیمی، مخاطب را در تجربهی عجیبترین موقعیتها با خود همراه میکند.
« تربیتهای پدر» دومین اثر محمد طلوعی است که داستانهایی پیوسته از زندگی یک خانوادهی ایرانی در سالهای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی را در بر میگیرد. داستان این کتاب حول محور رابطهی پدر و پسر میچرخد و نویسنده با زبانی روان، به روایت ماجراهایی در گذشته و حال میپردازد و به دور از الگوهای کلاسیک، رابطهی شخصیت اصلی داستان با پدرش (ضیا)، قهر و آشتیها و دلسوزیها و خیرخواهیهایشان را به تصویر میکشد.
داستانهای هر دو مجموعه با محوریت راوی اول شخص همنام نویسنده و روایتهایی از روابط خانوادگی او پیش میروند و شخصیتها و اتفاقات این داستانها با هم پیوستگی دارند.
این کتاب توسط جاکومو لونگی به زبان ایتالیایی ترجمه شده است.
این کتاب در 176 صفحه به چاپ رسیده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
« من ژانت نیستم»
دیروز دختری را توی خیابان دیدم که اگر آقایی زنده بود صداش میکرد ژانت. دختری که چتری موهاش را کوتاه کرده بود و ریخته بود توی صورتش، روسری ساتن شیریرنگی را با دست جلوی سینه نگه داشته بود که نسرد. ژانت هم خانهی آقایی بود. نمرهی بیست و پنج، طبقهی دوم، کلود مارنه، سنت دنی، پاریس. فرانسه. پشت یکی از نامههایی که یادگاری نگه داشته بود این آدرس نوشته بود. فکر میکنم به خاطر همین، عکس خندان خودش و ژانت را توی این پاکت گذاشته بود. دختر از میدان ولیعصر تا چهارراه جلوی من بود. حتی سرعت قدمهاش همانی بود که آقایی میگفت. قدمهایی که با پای راست برمیداشت مصمم و قدمهای با پای چپ سلانه. تردید رسیدن و نرسیدن، عجلهی رسیدن و تعلل پقوموناد.
« تربیتهای پدر»
اعتیاد از حالتی به حالت دیگر بدل میشود از بین نمیرود. معتاد بطالت بودم حالا معتاد کار شدهام. معتاد علف بودم حالا کتامین تزریق میکنم. معتاد آزاده بودم حالا معتاد ژاله. من، معتاد استقلال از خانواده بودم حالا معتاد پدرم شدهام.
چرا نمیشود اعتیاد را برای همیشه درمان کرد؟ چرا نمیشود بروم وسط جلسهی پارک لاله بگویم من چند وقت پاکم و جماعت معتادان گمنام بغلم کنند و وقتی از بغلشان بیرون میآیم هنوز پاک باشم؟ شبی نیست از خودم نپرسم چی شد که به اینجا رسیدم اما آن شب صبح میشود و یادم میرود چی شد اصلا از خودم چیزی پرسیدم.
زهرا رضا قلی زاده عمران –
این کتاب در واقع دو کتاب از کتابهای محمد طلوعی هست . من ژانت نیستم و تربیتهای پدر
من خودم به شخصه من سانت نیستم رو بیشتر دوست داشتم . ولی در کل کتاب خوبیه و به جای اینکه جدا جدا بخرین ، اینو بخرین بهتره