جاسوس اول‌شخص

22 هزار تومان

1 در انبار

شناسه محصول: jasooseavalshakhs دسته: , , برچسب: ,

توضیحات

  • جاسوس اول‌شخص
  • سم شپرد
  • ترجمه: حمیدرضا رفعت‌نژاد
  • نشر برج

جاسوس اول‌شخص در غرب آمریکا شروع می‌شود، از ایوان خانه‌ای در کنتاکی و از زبان نویسنده‌ای در حال مرگ. او خودش را زیر نظر گرفته، خودش را که بدنی گرفتار شده است در بیماری، اغلب نشسته بر صندلی و مشغول سر‌و‌سامان‌دادن به آخرین افکاری که از ذهنش می‌گذرد. راوی داستان نامی ندارد، ولی از روی برخی شباهت‌ها می‌توان حدس زد که سم‌ شپرد همان راوی اول‌شخص داستان است. او در آخرین اثرش روایتی مرموز، ویرانگر و موجز نوشته است درباره‌ی نوشتن، خانواده و سرزمینی که الهام‌بخش داستان‌های او بوده‌ است.

راوی با توصیف مردی شروع می‌کند نشسته روی صندلی ننویی وسط ایوان خانه‌ای پر‌رفت‌و‌آمد؛ و بعد وصف آدم‌ها، خانه، چهره‌ی مرد، آب‌و‌هوا، حشرات و پرنده‌ها. تصویری شسته‌رفته اما دقیق از مردی بسیار شبیه به او، به‌قول راوی انگار قل دیگرش. مردی با عینک دودی خیره به سرنوشتی که پاره‌پاره به یاد می‌آورد. همین اوایل داستان است که می‌فهمیم راوی بیمار است، زمین‌گیر است و مرضی دارد از پا درش می‌آورد که درمانی ندارد، به همین دلیل است که خودش را زیر نظر گرفته، می‌‌خواهد بفهمد اوضاع از چه قرار است، چه دارد به سرش می‌آید؟ هرچند نویسنده اشاره‌ی مستقیمی به بیماری ایْ.ال.اس نمی‌کند، اما تاکید بر جسمی که از کار می‌افتد اما ذهنی که هنوز در حرکت است بهترین شیوه‌ی گفتن از این بیماری است. همان بیماری که سال‌ها ماهیچه‌های بدن استیون هاوکینگ را از کار انداخته بود اما مغزش را نه. سم شپرد البته تا این اندازه خوش‌شانس نبود، بیماری در عرض یکی دو سال او را از پا درآورد.

جاسوس اول‌شخص آخرین داستانی است که سم‌ شپرد، نویسنده‌ی برنده‌ی جایزه‌ي پولیتزر، پیش از مرگ نوشته است. داستانی اتوبیوگرافیک که در سال ۲۰۱۶ شروع به نوشتن آن کرد و در ابتدای سال ۲۰۱۷ از نوشتن آن بازماند، یعنی یک‌ سال پیش از اینکه براثر عوارض بیماری بدنش از کار بیفتد. ویرایش نهایی کار را دوست همواره گرامی‌اش پتی‌ اسمیت انجام داد و سپس کار را به خانواده‌ی او سپرد.

نیویورک ژورنال آو بوکز: «به وضوح صدای خود شپرد است. شپرد می‌گذارد شخصیت‌ها رازهایشان را حفظ کنند، حتی زمانی که دارند از حقایقی جهان‌شمول و ابدی پرده برمی‌دارند. واپسین واگویه‌های درخشان و بلیغ.»

ایندیپندنت: «واپسین اثر، تکان‌دهنده و عمیق. آخرین پیام شپرد، پیغام امید است.»

این کتاب در 88 صفحه به چاپ رسیده است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

قبل‌ترها همیشه کله‌ی صبح از خواب بیدار می‌شدی. خیلی زودتر از من. حدودا پنج و شش صبح. یک چیز بوگندویی به خورد مکس می‌دادی. صدای قوطی فلزی را که می‌خورد ته سطل آشغال شنیدم. هنوز هم صدای خوردن قوطی به ته سطل را می‌شنوم. همیشه‌ی خدا داشتی می‌رفتی سر کارت در آن شهری که چندان دور نبود، به آن غله‌فروشی و آن قناری‌ها. یکی از همان شهرهای کوچک مستقل. قدیم‌ها این مملکت پر از این شهرهای کوچک بود. تا جایی که در خاطرم مانده تو با مرغ‌ها هم سروکار داشتی. مرغ‌های خال‌دار. مرغ‌های لگهورن. ردیف‌های تخم‌مرغ سفید. چندتایی هم مرغ اسپانیایی یادم می‌آید. تخم‌هایشان رنگ خاصی داشت. اصلا سفید نبود. آبی آسمانی بود. گاهی هم طیف سبز روشن. عادت داشتم در مرغداری کوچک خانه تماشایشان کنم. زیر سایه‌ی درخت آووکادو می‌نشستم. به قدری پیر بود که عملا روی زمین افتاده بود. بعضی از شاخه‌هایش که اصلا در زمین فرو رفته بودند و خودشان ریشه داده بودند. درخت عظیم. مرغ‌ها عاشقش بودند.

 

 

 

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “جاسوس اول‌شخص”

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “جاسوس اول‌شخص”